زنی که می خواست با پسرش ازدواج کند!!!
<p style="text-align: justify;">مرد جوان گفت یا امیرالمومنین! من این زن را با پرداخت مهریه ای به عقد خود درآوردم و چون خواستم به او نزدیک شوم، خون دید و من در کار خود حیران شدم. امیرالمومین (ع) به جوان فرمود: این زن بر تو حرام است و تو هرگز شوهر او نخواهی شد.<br />
امیرالمومنین(ع) به (وشاء) فرمود : به محل خود برو! زن و مردی را بر در مسجد می بینی با هم نزاع می کنند آنان را به نزد من بیاور، وشاء می گوید بر در مسجد رفتم دیدم زن و مردی با هم مخاصمه می کنند، نزدیک رفتم و به آنان گفتم امیرالمومنین شما را می طلبد، پس همگی به نزد آن حضرت رفتیم.<br />
علی (ع) به جوان فرمود: با این زن چکار داری؟<br />
جوان: یا امیرالمومنین! من این زن را با پرداخت مهریه ای به عقد خود درآوردم و چون خواستم به او نزدیک شوم ، خون دید و من در کار خود حیران شدم. امیرالمومین (ع) به جوان فرمود: این زن بر تو حرام است و تو هرگز شوهر او نخواهی شد.<br />
مردم از شنیدن این سخن در اضطراب و تعجب شدند.<br />
علی (ع) به زن فرمود : مرا می شناسی؟<br />
زن: نامتان را شنیده ولی تاکنون شما را ندیده بودم.<br />
علی (ع): تو فلان زن دفتر فلان و از نوادگان فلان نیستی؟<br />
زن : آری ، به خدا سوگند.<br />
حضرت علی (ع) : آیا به فلان مرد، فرزند فلان در پنهانی طیور عقد غیر دائم ، ازدواج نکردی و پس از چندی زاییدی و چون از عشیره و بستگانت بیم داشتی طفل را گذارده و در برابرش ایستاده و عشق و علاقه ات نسبت به او در هیجان بود، دوباره برگشتی و فرزند را بغل کردی و با به زمین گذاردی و طفل، گریه می کرد و تو ترس رسوایی داشتی، تا اینکه سگی بالای سر پسرت آمد و او را گار گرفت و تو بخاطر شدت علاقه ای که به فرزند داشتی سنگی به طرف سگ انداخته سر فرزندت را شکستی، کودک صیحه زد و تو می ترسیدی صبح شود و رازت فاش گردد، پس برگشتی و اضطراب خاطر و تشویش داشتی ، در این هنگام دست به دعا برداشته و گفتی : بار خدایا! ای نگهدارنده ودیعه ها.<br />
زن گفت : بله ، بخدا سوگند همین بود تمام سرگذشت من و من از گفتار شما بسی در شگفتم.<br />
سپس امیرالمومنین (ع) به جوان رو کرد و فرمود : پیشانیت را باز کن ، و چون باز کرد آن حضرت جای شکستگی پیشانی جوان را به زن نشان داد و به او فرمود : این جوان پسر توست و خداوند با نشان دادن آن علامت به او نگذاشت به تو نزدیک گردد، و همانگونه که از خدا خواسته بودی فرزندت را حفظ کند ، او را برایت نگهداشت ، پس شکر و سپاس خدای را به جای بیاور.</p>