دختر 15 ساله عراقی که از چنگ داعش فرار کرد
<p style="text-align: justify;">به گزارش روزنامه دیلی میل چاپ لندن، دختری 15 ساله که تبعیت عراق را دارد ابعاد جدیدی را از روند برده داری به سبک قرون وسطی را بیان کرده است. این روزنامه برای حفاظت و امنیت این دختر و خانوادهاش از چاپ عکس و درج مشخصات این دختر خود داری کرده است و فقط در گزارش خود به 15 ساله بودن دختر عراقی اشاره کرده است.این دختر از اهالی ایزدی سنجار است و در کوهای اطراف سنجار به دست این گروه افتاده است. او تا به امروز هیچ خبری از افراد ذکور خانواده خود ندارد و اصلا نمیداند که آنها زنده هستند یا مرده اما دو تن از خواهرانش که با او اسیر شدند هنوز در دستان صاحبان خود هستند و مثل او آنقدر خوش شانس نبودند که بتوانند فرار کنند. او داستان خود را اینگونه تعریف میکند:<br />
هنگامی که ما را به اسارت گرفتند بلافاصله ما را به زندان تلعفر بردند چند روزی در آنجا بودیم و مدام دختران و زنان تازه اسیر شده را به آنجا میآوردند. چیزی که من بعدها متوجه شدم این بود که تمام زنان را به آنجا نمیآورند و بعضی از دختران را درب ورودی زندان جدا میکردند. بعد از چند روز شروع به انتقال ما به شهر موصل کردند که بعدها فهمیدم علت اینجابجایی به خاطر حملات هواپیماهای آمریکایی به تلعفر بوده است. در موصل بود که یکی از برده داران من و خواهرهایم را از داعش خرید و ما را با خود به شهر رقه سوریه برد. البته به غیر از ما تعداد زیادی از دختران دیگر بودند که این تاجر سوری از داعش خرید. ما 5 روز در رقه بودیم و هر روز افرادی برای دیدن ما میآمدند و بر سر قیمت ما چانه میزدند در همین هنگام بود که یکی از تاجران موصل برای خرید خواهر من اقدام کرد او زمانی که ما هنوز در موصل بودیم خواهر من را دیده بود و از او خوشش آمده بود و برای همین تا سوریه آمده بود که خواهر من را بخرد که موفق به انجام این کار شد و خواهرم را با خودش برد از آن زمان تا حالا دیگر خبری از خواهرم ندارد. سر انجام من هم به فروش رفتم.یک خریدار فلسطینی مشتری من بود. وقتی مرا به خانه برد از من خواست که به حمام بروم و بعد از آنکه از حمام بیرون آمدم روبرویم یک میز با لوازم آرایش بود و.... مدتی با این مرد بودم و روزها در آشپزخانه و شبها در بستر به او خدمت میکردم سرانجام بعد از آنکه توانستم اعتمادش را به خودم جلب کنم در یک فرصت مناسب اسلحه شکاری او را برداشتم و با شلیک یک گلوله او را به درک واصل کردم. هنگامی که او را کشتم نمیدانستم چکار کنم و به کجا بروم، تنها هدف من کشتن او بود و به بعد از کشتنش فکر نکرده بودم نمیتوانستم در آن خانه بمانم از طرفی هیچ جا را در رقه نمیشناختم برای همین به همان خانهای رفتم که تا قبل از فروش در آن با دیگر دختران بودم اما دوباره پولیس شهری داعش مرا دستگیر کرد و این دفعه من را به یکی از مجاهدان عربی به قیمت 100 دالر فروختند.<br />
من را به این دلیل ارزان فروختند چون دیگر بکارت خود را ازدست داده بودم و دیگر برای هیچ تاجری ارزشمند نبودم برای همین من را به ناچار به یک مجاهد عربی که از کشور دیگری آمده بود فروختند. او یک مرد متدین و خشک مذهبی بود و به من گفت برای اینکه من را عقد کند ابتدا باید مسلمان شوم من هم از این کار امتناع کردم برای همین شروع به آزار و اذیت من کرد به طوریکه اسم من را تغییر داد و نام عبیر را رویم گذاشت تا هیچ کس نتواند من را پیدا کند. بعداز مدتی از پیش او هم توانستم فرار کنم. او هر چند وقت مواد مخدر استفاده میکرد و من هم مکانی را که او مواد را در آنجا میگذاشت پیدا کردم سرانجام در یک وقت مناسب از این مواد داخل چای او و دوستانش ریختم و آنها به قدری نئشه شدند که به خواب رفتند و من هم از فرصت استفاده کردم و فرار کردم بزرگترین شانس من این بود که هنگام فرار به یک راننده برخوردم که داشت به سمت ترکیه میرفت. او اظهار داشت: در ترکیه توانستم برادرم را پیدا کنم با کمک هم و قرض گرفتن از کردهای ترکیه توانستیم با پرداخت 2 هزار دالر به یک قاچاقچی دوباره به عراق بازگردیم و اکنون در دهوک هستیم ولی همچنان نمیدانم بر سر خانوادهام چه آمده است و خواهرانم الان برده چه کسانی هستند.</p>