زندگی امام حسن علیه السلام از تولد تا جوانی
<p style="text-align: justify;">امام حسن مجتبی ـ علیه السّلام ـ در خاندان وحی چشم به جهان گشود، زیر نظر بزرگترین معلم عالم بشریت تربیت شد، در دامان عصمت و طهارت پرورش پیدا کرد و در سایه امامت و ولایت به کمال رسید.<br />
خلاصهای از زندگی پربرکت آن حضرت را در چند بخش بیان میکنیم. <br />
<br />
<strong>1. ولادت</strong><br />
روزی که پیوند آسمانی علی ـ علیه السّلام ـ و حضرت فاطمه ـ علیها السّلام ـ صورت گرفت حضرت جبرئیل ـ علیه السّلام ـ سیبی از بهشت برای رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ آورد و آن حضرت سیب را نصف کرد و به آنان داد. و به این ترتیب نطفة سبط اکبر از میوة بهشتی منعقد شد. پس از مدتی روزی پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ به دختر گرامیشان فرمود: به زودی پسری به دنیا میآوری که جبرئیل به واسطة او به من تبریک و تهنیت میگوید. قبل از اینکه امام حسن ـ علیه السّلام ـ متولد شود ام الفضل. دختر عموی پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ نزد ایشان آمد و گفت: دیشب در خواب دیدم پارهای از بدن مبارک شما در خانة من است و من از آن نگهداری میکنم. پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود: به زودی خداوند به دخترم پسری عنایت خواهد کرد و تو دایگی او را بر عهده خواهی گرفت. وقتی روز موعود فرا رسید، پیامبرـ صلی الله علیه و آله ـ اسماء بنت عمیس را که قابله بود با ام سّلمه احضار فرمود، نیمه شب، سهشنبه پانزدهم ماه مبارک رمضان شهر مدینه نور افشان شد.[1]<br />
مولودی پاک، ناف بریده، ختنه شده، زیبا و نورانی چشم به جهان گشود.<br />
صبح زود نوزاد را در پارچة زردی پیچیدند، خدمت رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ آوردند، آن حضرت پارچه زرد را برداشته بچه را در پارچة سفیدی پیچیدند، سپس و او را در آغوش گرفتند.<br />
زبان مبارک در دهان اوگذاشت، صورت لطیف و شفاف او را بوسید، در گوش راستش اذان و در گوش چپش، اقامه خواند وفرمود: «اللهّم إنیّ اُعیذه بک و ولده من الشیطان الرجیم» بارالها من او و فرزندانش را از شر شیطان به تو میسپارم. روز هفتم حضرت جبرئیل ـ علیه السّلام ـ از طرف خداوند متعال به پیامبرـ صلی الله علیه و آله ـ و خاندانش تولد مولود مبارک را تبریک و تهنیت گفتند و پارچهای ابریشمی از بهشت را به او هدیه نمود و فرمود: به امر الهی نام او را شبر بگذارید که در لسان عرب حسن است و رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ او را در پارچه بهشتی پیچیده، موهای سرش را تراشید و هم وزن آن نقره، صدقه داد و سرش را با عطری به نام خلوق معطر نمود و گوسفندی به عنوان عقیقه قربانی کرد و ران آن را به قابله و مقداری از بقیة گوشت را به همسایهها داد.[2]<br />
<br />
<strong>2. کودکی</strong><br />
امام حسن ـ علیه السّلام ـ بهترین دورة زندگی خود را در زیر سایة پرعطوفت جدّ بزرگوارش آغاز کرد. مادرش سیدة نساء العالمین و پدرش امیرالمؤمنین بود که مقام و منزلت آنها برکسی پوشیده نیست. پیامبر اعظم ـ صلی الله علیه و آله ـ توجه و محبت خاصی به نوهاش داشت. او را بر دوش خود سوار میکرد و با خود به مسجد میبرد و در بالای منبر درکنار خود مینشاند، آن حضرت مدام به امام حسن ـ علیه السّلام ـ اظهار محبت میکرد و میفرمود: « اللهم إنی اُحبهُ فأحبَّ من یحبّهُ» خدایا من او را دوست دارم پس تو هم دوست داران او را دوست بدار.[3]<br />
روزی پیامبر خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ برای اقامه نماز جماعت به مسجد آمد و امام حسن ـ علیه السّلام ـ را که کودکی خردسال بود همراه خود آورد. نماز شروع شد در اثناء نماز یکی از سجدهها خیلی طول کشید، مردم نگران شدند و فکر کردند حتماً اتفاقی افتاده است، وقتی نماز به آخر رسید، علت را از نبی اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ سئوال کردند، آن حضرت در جواب فرمود: هنگام سجده فرزندم حسن بر پشتم، سوار شده بود به همین خاطر سجده را طولانی کردم تا از پشتم پایین بیاید.<br />
امام مجتبی ـ علیه السّلام ـ در جلساتی که پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ برای مردم صحبت میکرد، شرکت مینمود و هنگامی که به خانه بر میگشت کلام آن حضرت را بیکم و کاست برای مادرش بازگو میکرد.<br />
یکی از بزرگترین رویدادهای دوران کودکی امام حسن ـ علیه السّلام ـ ماجرای مباهله بود، آن حضرت با اینکه کودکی خردسال بود در این مبارزه تاریخی به دستور خداوند شرکت کرد، و این نشانگر عظمت روحی و مقام و منزلت والای آن حضرت در پیشگاه خداوند بود.<br />
پایان دوران کودکی پایان خاطرات خوش آن حضرت بود، نزدیک سن هشت سالگی، جد بزرگوارش به شدت مریض شد، حضرت فاطمه زهرا ـ علیه السّلام ـ او و برادرش امام حسین ـ علیه السّلام ـ را پیش پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ برد، رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ به آنها ابراز محبت کرد و فرمود: فرزندم حسن، هیبت و سیادت مرا به ارث خواهد برد.<br />
پس از رحلت جانگداز خاتم الانبیاء ـ صلی الله علیه و آله ـ ضربة روحی شدیدی به امام حسن ـ علیه السّلام ـ که در سن کودکی بود وارد شد و پس از این ضایعة بزرگ مصائب آن حضرت شروع شد. و سیل مشکلات به سوی خاندان وحی جاری شد. ماجرای سقیفه، آتشزدن درگاه منزل، شهید شدن برادرش محسن، بیعت گرفتن اجباری از پدرش و شهادت مظلومانة مادر مکرمهاش، حضرت صدیقه طاهره و دیدن صحنههای ناگوار از ظلمی که بر او و خاندانش روا داشتند، روح لطیف او را به شدت آزرده کرد.<br />
<br />
<strong>3. نوجوانی</strong><br />
دوران نوجوانی امام حسن مجتبی آغاز شد در حالی که نه از حمایت بیدریغ پیامبر گرامی اسلام برخوردار بودند و نه از وجود پر مهر مادر.<br />
امام مجتبی ـ علیه السّلام ـ دراین مرحله از زندگی خود شاهد مظلومیت پدر گرامیاش بود، ایشان در مناسبتهای مختلف برای مهاجرین و انصار سخنرانی مینمود و با بیان شیوا و کم نظیر از مقام ولایت و امامت دفاع میکرد، و حقانیت امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ را به آنها تذکر میداد.<br />
دوره نوجوانی آن حضرت دورة ظهور سجایای اخلاقی و کمالات انسانی ایشان بود. آن حضرت علاوه براینکه در خلق و خو شبیه پیامبر خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ بود از لحاظ قیافه ظاهری نیز شباهت زیادی به رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ داشت،[4] صورتش سفید و کمی گلگون، چشمهایش، درشت و سیاه، گونههایش لطیف بود به مستمندان کمک زیادی میکرد و بر سر سفرة آنها مینشست، در پیشگاه خداوند، بسیار خاشع بود به طوری که در وقت عبادت رنگش زرد میشد و بدنش میلرزید، با یاد مرگ، قبر و قیامت اشک از چشمانش جاری میشد، در کلامش، راستگو بود به حیوانات ترحم میکرد، بسیار حلیم بردبار بود. شجاعت بینظیری داشت، به سئولات مردم جواب میگفت. هرگز سخن ناصواب بر زبان جاری نمیکرد. به طور خلاصه حیات پر برکت امام حسن ـ علیه السّلام ـ نمونه زندگی یک انسان کامل است که هر دورة آن سرشار از درسهای انسان ساز میباشد.<br />
قال حسن بن علی ـ علیه السّلام ـ:«ما تشاور قوم الاّ هدوا الی رشدهم[5]» هیچ گروهی مشورت نکردند جز اینکه راه خود را یافتند.</p>
<hr />
<p>[1] . علامه مجلسی، بحارالانوار، اسلامیه، دوم، 1366هـ. ش.، ج43، ص338.<br />
[2] . ابن شهر آشوب، مناقب آل ابیطالب، حیدریة، 1376هـ. ش.، ج3، ص189.<br />
[3] . ابی الحسن علی ابن عیسی بن ابی الفتح الاربلی، کشف الغمه فی معرفة الهه، ادب حوزه و کتاب فروشی اسلامی، ج2، ص88.<br />
[4] . شیخ مفید، الارشاد، دارالمفید، ج2، ص5.<br />
[5] . علامه مجلسی، بحارالانوار، پیشین، ص331.</p>
<p> </p>