• پنج شنبه, 30 حمل 1403
    خبرگزاری افغان ایرکا

به مناسبت سالروز مباهله

به مناسبت سالروز مباهله
<p style="text-align: justify;"><strong>مباهله در لغت</strong><br /> "مباهله" در اصل از ماده "بهل" (بر وزن اهل) بوده و به رها کردن و برداشتن قید و بند از چیزى گفته مى شود(1).</p> <p style="text-align: justify;"><strong>مباهله در اصطلاح</strong><br /> مباهله در اصطلاح قرآن و روایات و غیر آن ها، به معناى ملاعنه (لعن و نفرین کردن دو طرف به یکدیگر) است؛ این گونه که هرگاه دو گروه یا دو نفر درباره ى مساله اى مهم، مانند مسائل مهم مذهبى با هم گفتگو کرده و به نتیجه اى نرسند، در یک جا جمع مى شوند و به عنوان "آخرین حربه"، به درگاه خداوند تضرع مى کنند و از او مى خواهند تا درغگو را رسوا و مجازات کند(2).<br /> تناسب معناى اصطلاحى با معناى لغوى در این است که در هر دو، رها کردن و واگذار کردن یکدیگر به حال خود، وجود دارد.</p> <p style="text-align: justify;"><strong>مباهله با مسیحیان نجران</strong><br /> (فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللّهِ عَلَى الْکاذِبِینَ)(3)؛ هرگاه بعد از علم و دانشى که به تو رسیده ]باز[ کسانى با تو به محاجه و ستیز برخیزند، به آن ها بگو: بیایید! ما فرزندان خود را دعوت مى کنیم، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خویش را دعوت مى نماییم، شما هم زنان خود را؛ ما از نفوس خود دعوت مى کنیم و شما هم از نفوس خود؛ آن گاه مباهله مى کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار مى دهیم.<br /> بخش با صفاى "نجران" با هفتاد دهکده ى تابع خود، در نقطه ى مرزى حجاز و یمن قرار گرفته است. در آغاز طلوع اسلام، این نقطه تنها منطقه ى مسیحى نشین حجاز بود که به عللى از بت پرستى دست کشیده و به آیین مسیحیت گرویده بودند(4).<br /> پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) هم زمان با مکاتبه ى با سران حکومت هاى جهان و مراکز مذهبى، نامه اى به اسقف نجران (ابو حارثه بن علقمه) نوشت و در آن نامه از ساکنان نجران خواست که یا اسلام را بپذیرند و یا به حکومت اسلامى جزیه (مالیات) بپردازند (که در برابر این مبلغ جزئى، از جان و مال آنان دفاع شود) و در غیر این صورت، به آنان اعلام خطر مى شود.<br /> نامه توسط نمایندگان پیامبر(صلى الله علیه وآله) به دست اسقف رسید. وى نامه را با دقت خواند و براى تصمیم گرفتن، شورایى مرکب از شخصیت هاى بارز مذهبى و غیر مذهبى تشکیل داد. شورا نظر داد که گروهى به نمایندگى نجران به مدینه بروند، تا از نزدیک با محمد(صلى الله علیه وآله) تماس گرفته، و سخنان او را بررسى کنند.<br /> شصت تن از زبده ترین و داناترین مردم نجران انتخاب شدند که در رأس آن ها سه پیشواى مذهبى قرار داشت:<br /> 1. "ابو حارثه بن علقمه"، اسقف اعظم نجران که نماینده ى رسمى کلیساهاى روم در حجاز بود؛<br /> 2. "عبدالمسیح"، رئیس هیئت نمایندگى که به عقل و تدبیر و کاردانى شهرت داشت؛<br /> 3. "ایهم" که فردى کهنسال و مورد احترام مردم نجران بود.<br /> هیئت نمایندگان در مسجد مدینه با پیامبر اسلام گفتگو کردند. حضرت آنان را به آیین اسلام و پرستش خداى یگانه و دست کشیدن از عقاید باطل (مانند اعتقاد به فرزند داشتن خداوند) دعوت کرد. یک نفر از نمایندگان گفت: عیسى فرزند خدا است؛ زیرا مادر او مریم، بدون آن که با کسى ازدواج کند، او را به دنیا آورد؛ پس باید او را نیز خداى جهان دانست.<br /> پیامبر اکرم (ص) با تلاوت آیه اى از قرآن آنان را چنین پاسخ دادند: "وضع حضرت عیسى از این نظر مانند حضرت آدم است که او را با قدرت بى پایان خود، بدون آن که داراى پدر و مادرى باشد، از خاک آفرید"؛ اگر نداشتن پدر دلیل بر این باشد که عیسى فرزند خدا است، پس حضرت آدم براى این انتساب شایسته تر است؛ زیرا او نه پدر داشت و نه مادر.<br /> گفتگو ادامه یافت و پس از اصرار دو طرف بر حقانیت عقاید خود، تصمیم گرفته شد که مساله از راه مباهله خاتمه یابد، از این رو قرار شد که فرداى آن روز، همگى خارج از شهر مدینه، در دامنه ى صحرا براى مباهله آماده شوند.<br /> روز بیست و پنجم ماه ذى الحجة سال دهم هجرت بود. سران نمایندگان نجران پیش از آن که با پیامبر روبه رو شوند، به یکدیگر گفتند: هرگاه دیدید که "محمد" افسران و سربازان خود را به میدان مباهله آورد، معلوم مى شود که در ادعاى خود صادق نبوده و اطمینانى به نبوت خود ندارد، ولى اگر دیدید که با فرزندان و عزیزان خود به مباهله آمده، معلوم مى شود که او راستگو و پیامبر خدا است؛ زیرا آن قدر به خود ایمان دارد و احساس امنیت مى کند که عزیزان خود را آورده است.<br /> هنوز نمایندگان نجران در این گفتگو بودند که ناگهان چهره ى نورانى پیامبر(صلى الله علیه وآله) نمایان شد. او فرزندش حسین(علیه السلام)را در آغوش دارد و دست حسن(علیه السلام) را در دست؛ على(علیه السلام) پیش رو، و حضرت زهرا(علیها السلام) پشت سر آن جناب حرکت مى کنند(5).<br /> پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) پیش از ورود به میدان مباهله به همراهان خود فرمود: "من هرگاه دعا کردم، شما دعاى مرا با گفتن آمین بدرقه کنید." نمایندگان نجران، با حالت بهت و وحشت به یکدیگر نگاه مى کردند؛ شکوه و جلال معنوى و الهى این پنج تن، همه را بر جاى خود میخ کوب کرده بود. اسقف نجران گفت: "من چهره هایى مى بینم که هرگاه دست به دعا بلند کنند و از درگاه خداوند بخواهند که بزرگ ترین کوه ها را از جاى برکند، به سرعت کنده خواهد شد. هرگز درست نیست که ما با این چهره هاى نورانى و با فضیلت مباهله کنیم؛ چرا که عذاب الهى همه ى ما را نابود مى کند و چه بسا دامنه ى عذاب گسترش یابد و همه ى مسیحیان جهان را فرا گیرد و در روى زمین یک مسیحى باقى نماند."</p> <p style="text-align: justify;"><strong>انصراف مسیحیان از مباهله</strong><br /> نمایندگان نجران با دیدن این وضع، بى درنگ وارد شُور شدند و به اتفاق آرا تصویب کردند که هرگز وارد مباهله نشوند و هر سال مبلغى را به عنوان "جزیه" به حکومت اسلامى بپردازند. پیامبر(صلى الله علیه وآله) نیز درخواست آنان را پذیرفت و قرار گذاشتند که مردم نجران نیز از مزایاى حکومت اسلامى برخوردار گردند؛ در این هنگام پیامبر (ص) فرمود: "عذاب سایه ى شوم خود را بر سر نمایندگان نجران گسترده بود و اگر از در مباهله وارد مى شدند، صورت انسانى  خود را از دست داده و با آتشى که در بیابان بر افروخته مى شد، مى سوختند و دامنه ى عذاب به سرزمین نجران هم کشیده مى شد(6)."</p> <p style="text-align: justify;"><strong>فضیلت اهل بیت(علیهم السلام) در داستان مباهله</strong><br /> مفسران و محدثان شیعه و سنى تصریح کرده اند که پیامبر گرامى اسلام تنها کسانى را که همراه خود براى مباهله برد: فرزندانش، حسن و حسین(علیهما السلام)(ابناءنا) و دخترش فاطمه(علیها السلام) (نساءنا) و از میان مردان تنها على بن ابى طالب(علیه السلام)(انفسنا) بودند.<br /> شهید قاضى نور الله شوشترى، در کتاب شریف "احقاق الحق"، اتفاق نظر مفسران را د راین باره بیان مى کند؛ سپس آیة الله مرعشى نجفى (ره) در پاورقى این کتاب، از حدود شصت نفر از بزرگان عامه نقل مى کند که معتقدند آیه ى مباهله در شأن و منزلت اهل بیت پیامبر(صلى الله علیه وآله) نازل شده است؛ براى مثال مسلم بن حجاج در صحیح خود ـ که دومین صحیح از صحاح ششگانه عامه است ـ مى نویسد: "معاویه به سعد وقاص گفت: چرا على را دشنام نمى گوئى؟ پاسخ گفت: به دلیل سه ویژگى که على داشت و من آرزو مى کنم که یکى از آن ها را دارا بودم...؛ ]یکى از آن ها این بود که [چون آیه ى مباهله نازل شد، پیامبر تنها از فاطمه و حسن و حسین و على دعوت کرد؛ وقتى همگى جمع شدند، فرمود: اللهم هؤلاء اهلى؛ خداوندا ایشان اهل بیت من هستند.(7)"<br /> داستان مباهله گواه بزرگى بر فضیلت و برترى این خانواده است. پیامبر(صلى الله علیه وآله) از میان تمام صحابه و یاران خود، تنها این چند نفر را شایسته و مصداق آیه دانست و در کنار خود به میدان مباهله آورد.</p> <p style="text-align: justify;"><strong>عمومیت استفاده از مباهله</strong><br /> شکى نیست که آیه مباهله خطاب به پیامبر اسلام بوده و متضمن دستور کلى به مسلمانان براى انجام این عمل نمى باشد، ولى در آیات و روایات، منعى از انجام این عمل توسط مسلمانان وارد نشده است، بلکه از روایات عمومیت این حکم استفاده مى شود؛ براى مثال از امام صادق (ع) روایت شده است که اگر مخالفان مذهبى سخنان و استدلال هاى شما را نپذیرفتند، آن ها را به مباهله دعوت کنید.<br /> راوى مى گوید: پرسیدم: چگونه مباهله کنم؟<br /> امام (ع) فرمود: خود را سه روز اصلاح اخلاقى کن...؛ روزه بگیر و غسل کن، و با کسى که مى خواهى مباهله کنى به صحرا برو؛ سپس انگشتان دست راستت را در انگشتان راست او بیفکن و از خودت آغاز کن و بگو: "خداوندا! تو پروردگار آسمان هاى هفتگانه و زمین هاى هفتگانه اى و از اسرار نهان آگاه هستى، و رحمن و رحیمى، اگر من حقى را انکار و باطلى را ادعا مى کنم، بلایى از آسمان بر من بفرست، و اگر این شخص حق را انکار کرده و ادعاى باطلى مى کند، بلایى از آسمان بر او بفرست؛ سپس فرمود: چیزى نخواهد گذشت که نتیجه این دعا آشکار خواهد شد. به خدا سوگند! هیچ کسى را نیافتم که حاضر شود این گونه با من مباهله کند.(8)"<br /> ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ<br /> 1. ر. ک: فرهنگ جامع عربى، فارسى، ماده "بهل"؛ فرهنگ دانشگاهى، ترجمه المنجد الابجدى، ماده ى "بهل".<br /> 2. ر. ک: تفسیر نمونه، ج2، ص438.<br /> 3.  آل عمران، 61.<br /> 4.  یاقوت حموى در معجم البلدان، ج5، ص267ـ266، علل گرایش آنان را به آیین مسیح بیان کرده است.<br /> 5. در برخى نقلها آمده است که پیامبر دست حسن و حسین را گرفته بود و فاطمه به دنبال پیامبر و على(علیه السلام) پشت سر وى حرکت مى کرد. ر.ک: منشور جاوید،، ج7، ص101.<br /> 6. بحار الانوار، ج21، ص285 به بعد.<br /> 7.  صحیح مسلم، ج7، ص120.<br /> 8.  اصول کافى، ج2، ص482.</p>

  پربازدید ترین