• چهار شنبه, 19 ثور 1403
    خبرگزاری افغان ایرکا

شب دهم؛ مکن ای صبح طلوع ...

شب دهم؛ مکن ای صبح طلوع ...
<p style="text-align: justify;">یاران، نماز عشاء را به امامت مولا اقامه می‌کنند. نقطه پایان، نزدیک است؛ پایانی که آغاز فصل «انسان» و «ایثار» و «آزادگی» است.<br /> نماز که تمام می‌شود، حلقه یاران به سوی حسین، تنگ می‌شود و امام، لب باز می‌کند: «من اصحابی با وفاتر و بهتر از شما نمی‌شناسم. خدا خیرتان بدهد. بدانید که من هدف دیگری برای این جماعت داشتم و آنان را به راه پیروی از خدا می‌پنداشتم اما حالا می‌بینم که این‌گونه نیست.»<br /> تاریکی شب، غالب است. به چهره تک‌تکشان نگاه می‌کند؛ از حبیب ابن مظاهر گرفته تا مسلم ابن عوسجه و دیگران: «امشب، بیعت خود را از شما برداشتم و شما را به اختیار خودتان گذاشتم تا به هر سو که می‌خواهید بروید. اکنون، پرده شب شما را در بر گرفته است.» به نقطه‌ای از سپاه روبه‌رو اشاره می‌کند: «اینها فقط با من کار دارند».<br /> سخن امام که به اینجا می‌رسد، کم‌کم‌ صدای هق‌هق گریه‌ها بلند می‌شود.<br /> - به خدا اگر صد بار به دنیا بیایم و بمیرم و خاکسترم را به باد دهند و باز زنده شوم، باز هم در رکابت خواهم بود.<br /> این را مسلم ابن عوسجه می‌گوید.<br /> مولا نگاهی به فرزندان مسلم ابن عقیل می‌اندازد: شهادت پدر برای شما کافی است. بیشتر از این نباید مصیبت ببینید. شما می‌توانید هر کجا می‌خواهید بروید.<br /> - برویم؟ کجا؟ آن وقت چه جوابی داریم بدهیم؟ بگوییم مولا و آقایمان را در میان دشمن تنها گذاشتیم؟<br /> برخی هم با استفاده از تاریکی شب می‌روند تا به زندگی دنیا قناعت کنند. امام به خیمه بازمی‌گردد و زیر لب زمزمه می‌کند: اُف بر تو دنیا ...<br /> زینب که می‌شنود، بی‌تابی می‌کند اما حسین از او می‌خواهد که «صبر» کند و این‌گونه زینب، «صبور» می‌شود تا همیشه.<br /> شب دهم است و تکلیف امشب، مشق عشق است با جوهر خون. نمازها طولانی‌تر است و صدای قرآن از خیمه حسین تا عرش اعلا می‌رود. چهره‌ها لحظه به لحظه برافروخته‌تر و مشتاق‌تر می‌شود برای رسیدن به فردا.<br /> در این میان، صدای مویه‌های آرام بانویی صبور می‌آید: مکن ای صبح طلوع ...</p>

  پربازدید ترین