زیبا؛ دختری که در 40 روزه گی نامزد شد و در 8 ساله گی ازدواج کرد
<p style=\"text-align: justify;\">زیبا میگوید که در چهل روزهگی در بدل طویانۀ عروسی کاکایش با پسری 10 ساله نامزد شد. زیبا با این که پدر و مادر دارد سالهاست که در پرورشگاه به سر میبرد. او میگوید: «در هشت سالهگی لباس عروسی را بر تنم کردند و از آن زمان زندهگی برایم زندان شد.»<br />
حین گفتوگو با زیبا دو بار پرسیدم که اهل کدام ولایت است، اما او ازبس نفرت مکان پدری بر دلش جا گرفته که هر بار از پاسخ به این پرسش طفره میرفت.<br />
این دختر جوان میگوید، زمانی که 8 ساله بود خانوادۀ خسرش به زور او را وادار به ازدواج با نامزدش میکنند.<br />
او میافزاید، یک ماهی از زندهگیاش در خانۀ خسرش گذشته بود که پدرش به بهانۀ مهمانی او را به خانه دوباره باز میگرداند و خانوادۀ خسرش را به جرم ازدواج زیر سن تحویل مرکز ولایت میدهد.<br />
زیبا پس از مکثی ادامه میدهد و میگوید، پدرش او را به خانه نبرد، بلکه خود را کاکایش معرفی کرد و به پرورشگاهی در کابل تحویل داد تا «از شر خانوادۀ خسرم در امان بماند.»<br />
این دختر جوان میگوید که پدرش در جریان 9 سال یک بار به دیدنش آمد، اما مادرش را دیگر هرگز ندید. زیبا که حالا ظاهراً با زندهگییی بیجنبوجوش خو گرفته میگوید، از روزی که پا به پرورشگاه گذاشت، پدر و مادر دیگر برایش مردند.<br />
گمان میکردم دختری با چنین گذشتۀ تلخ شاید امیدی به آینده نداشته باشد، اما برعکس زیبا که تا صنف 11 درس خوانده به آینده امیدوار است و میخواهد تحصیلاتش را تا عالیترین درجه ادامه دهد.<br />
بر اساس قانون پرورشگاههای کشور، کودکان تا تکمیل سن قانونی/ 18 سال و به پایان رساندن مکتب میتوانند در این مکان بودوباش کنند.<br />
زیبا میگوید، کمی از حوادث و رویدادهای آینده میترسد، از این که یک سال بعد چه کند؟ کجا برود؟ و خلاصه سرنوشت با او چه خواهد کرد؟ اما در هر حالت یک تصمیم در زندهگیاش هرگز تغییر نمیکند. این که هیچگاهی دوباره به خانۀ پدرش برنمیگردد.</p>
<p style=\"text-align: justify;\">منبع: سلام وطندار</p>