• پنج شنبه, 30 حمل 1403
    خبرگزاری افغان ایرکا

مناظره امام جواد علیه السلام با یحیی بن اکثم

مناظره امام جواد علیه السلام با یحیی بن اکثم

امام جواد ـ علیه السلام ـ از دو جهت به مناظرات علمی کشانده می شد.
نخست از طرف شیعیان که با توجه به سنّ کم آن حضرت می خواستند علم الهی امام ـ علیه السلام ـ را دریابند؛ بنابراین طبیعی بود که مجالس متعدّدی بدین منظور ترتیب داده می شد.[1]
پس از شهادت امام رضا ـ علیه السلام ـ بیش تر شیعیان به امامت امام جواد ـ علیه السلام ـ گردن نهادند، امّا در میان آنان کسانی بودند که مسأله کمی سنّ را با خود امام جواد ـ علیه السلام ـ مطرح کردند.[2] و آن حضرت در جواب، اشاره به جانشینی سلیمان از داود ـ علیه السلام ـ کرد و فرمود: حضرت سلیمان، هنگامی که هنوز کودکی بیش نبود و گوسفندان را به چرا می برد، حضرت داود، او را جانشین خود کرد، در حالی که عبّاد و علمای بنی اسرائیل، این عمل او را انکار می کردند.[3]
به طور خلاصه، شیعیان در موارد متعددی خواستند با طرح سوالاتی از امام جواد ـ علیه السلام ـ نسبت به امامت وی اطمینان حاصل کنند وقتی که امام ـ علیه السلام ـ با علم سرشار الهی پاسخ های قانع کننده و زیبایی به آنان داد، آنان احساس شادمانی کردند.[4]
دوم از طرف حکومت، یعنی مأمون و معتصم دو خلیفه معاصر آن حضرت. از آن جا که شیعیان، مدّعی علم الهی برای امامان خود بودند، خلفاء می کوشیدند با تشکیل مجالس مناظره، آنان را رو در روی برخی از دانشمندان بنام زمان، قرار دهند تا شاید در پاسخ برخی از پرسش ها درمانده شوند و شیعیان، از این رهگذر، در اعتقاد خود (وجود علم الهی) نزد ائمه اهل بیت ـ علیهم السلام ـ دچار مشکل شوند و از پیروی آنها خودداری کنند.
افزون بر این ها، علاقه شخصی مأمون در بر پایی این مناظرات بی تأثیر نبوده است. او شهرت به علم دوستی داشت و فیلسوف خلفای عباسی شناخته می شد.[5]
مهم ترین سندی که درباره این مناظرات در دست است، روایتی است که شیخ مفید از ریّان بن شبیب نقل کرده و خلاصه آن چنین است.
هنگامی که مأمون بر آن شد تا أم الفضل (دخترش) را به تزویج امام جواد ـ علیه السلام ـ در آورد، عبّاسیان بر آشفته و سخت به وحشت افتادند؛ زیرا بر این گمان بودند که این اقدام خلیفه، همان پی آمدهایی به دنبال خواهد داشت که اقدامش درباره پدرش امام رضا ـ علیه السلام ـ پیش آورد.
بنابراین، پیش مأمون آمدند و او را بدین جهت که ممکن است خلافت از دست بنی عباس بیرون شود، از این اقدام بر حذر داشتند.
آنها هم چنین با اشاره به منازعات گذشته میان عباسیان و علویان، گفتند: همان ماجرای علی بن موسی الرضا ـ علیه السلام ـ کافی است. مأمون در پاسخ گفت: درباره آن چه میان شما و آل ابو طالب پیش آمده، خود شما مقصّر بوده اید؛ زیرا اگر انصاف داشتید، آنان بر شما اولویّت داشتند؛ امّا آن چه را که خلفای پیش از من درباره آنان انجام داده اند، جز قطع رحم چیزی دیگری نبوده است! من درباره جانشینی علی بن موسی الرضا هنوز هم پشیمان نیستم! ابو جعفر (امام جواد ـ علیه السلام ـ ) را با این که سنّ او اندک است، بدان جهت برگزیده ام که برتری او را بر همه اهل فضل و علم، محرز می دانم و امیدوارم آن چه را که هم اکنون فهمیده ام، در آینده بر همگان روشن شود تا بدانند نظر من درباره وی درست بوده است.
آنان در جواب گفتند: محمد بن علی (امام جواد ـ علیه السلام ـ ) کودکی بیش نیست، نه معرفتی به دین دارد و نه فقهی می داند، خلیفه اجازه بدهند تا تفقّهی در دین پیدا کند و پس از آن، هر چه مصلحت دانست درباره او انجام دهد.
مأمون گفت: وای بر شما! من این جوان را بیش از شما می شناسم. او از خاندانی است که علمشان لدنّی و از الهام خدا سرچشمه می گیرد. و پدرانش همواره در علم و ادب، از کسب علم و آموزش های معمول بی نیاز بوده اند و به منظور روشن شدن مسأله، هر وقت خواستید می توانید او را بیازمایید.
آنان موافقت خود را اعلام کرده، تصمیم گرفتند، یحیی بن اکثم را که از قضات بنام و فقیهی مشهور بود، برای مناظره با امام برگزینند و پس از جلب موافقت یحیی، از او خواستند تا سئوال دشوار و پیچیده ای را برای مناظره آماده کند و به او قول دادند در صورتی که امام جواد ـ علیه السلام ـ را در جریان مناظره به عجز وا دارد، اموال و اشیاء نفیسی به وی خواهند داد. سپس، روزی را برای این کار، تعیین کردند و درآن روز همه عباسیان و نیز امام جواد ـ علیه السلام ـ و یحیی بن اکثم و حتّی شخص مأمون در مجلس حضور داشتند.
ابتدا یحیی بن اکثم اجازه خواست تا پرسش های خود را در مقابل امام مطرح کند. پس از کسب اجازه از مأمون، از حضرت جواد ـ علیه السلام ـ نیز اجازه خواست و پس از آن که امام ـ علیه السلام ـ آمادگی خود را اعلام کرد، یحیی از ایشان پرسید:
مُحرِمی که حیوانی راکشته، وظیفه اش چیست؟
امام ـ علیه السلام ـ در جواب از وی پرسید: آیا فرد محرم صید را در حرم کشته یا در بیرون از آن؟ آیا محرم جاهل به حکم بوده یا عالم به حکم؟ آیا عمدا آن را کشته یا به خطاء ؟ آیا محرم آزاد بوده یا برده؟ آیا بالغ بوده یا نا بالغ؟ هنگام رفتن به مکه آن را کشته یا در موقع بازگشت؟
صید از پرندگان بوده یا غیر آن؟ صید کوچک بوده یا بزرگ؟
محرم اصرار بر عمل خود دارد یا از کرده خود پشیمان است؟ در شب صید را کشته یا در روز؟ محرم درحال عمره بوده یا حجّ؟
با این فروضی که امام جواد ـ علیه السلام ـ برای مساله مطرح کرده یحیی حیرت زده و درمانده شد تا جایی که همه حضار از رنگ باختن چهره اش، شکست او را به وضوح دریافتند. آن گاه مأمون با ابراز رضایت از وضعی که پیش آمده بود، رو به آل عباس کرد و گفت: آیا شناخت درست را از امام جواد ـ علیه السلام ـ فهمیدید؟ سپس دخترش ام فضل را به عقد آن حضرت در آورد و مهریه را همان مهریّه حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ قرار داد.
پس از آن که حاضران، مجلس را ترک کردند، مأمون از امام خواست تا خود پاسخ فروضی را که در جواب یحیی ین اکثم مطرح کرده بود. بدهد[6]
امام جواد ـ علیه السلام ـ فرمود: بلی، اگر شخص محرم در حلّ (خارج از حرم) شکار کند و شکار از پرندگان بزرگ باشد، کفّاره اش یک گوسفتند است و اگر در حرم بکشد، کفاره اش دو برابر است؛ و اگر جوجه پرنده ای را در بیرون حرم بکشد، کفاره اش یک برّه است که تازه از شیر گرفته شده باشد، و اگر آن را در حرم بکشد، هم برّه و هم قیمت آن جوجه را باید بدهد؛ و اگر شکار از حیوانات وحشی باشد، چنان چه گورخر باشد، کفّاره اش یک گاو است و اگر شتر مرغ باشد، کفاره اش یک شتر است و اگر آهو باشد، کفّاره آن یک گوسفند است و اگر هر یک از این ها را درحرم بکشد، کفّاره اش دو برابر می شود.
و اگر شخص محرم، کاری بکند که قربانی بر او واجب شود، اگر در احرام حجّ باشد، باید قربانی را در «منی» ذبح کند و اگر در احرام عمره باشد، باید آن را در «مکه» قربانی کند. کفاره شکار، برای عالم و جاهل به حکم، یکسان است، منتهی در صورت عمد، (علاوه بر وجوب کفاره) گناه نیز کرده است ولی در صورت خطاء گناه از او برداشته شده است. کفاره شخص آزاد بر عهده خود اوست و کفاره برده به عهده صاحب اوست و بر صغیر کفاره نیست ولی بر کبیر واجب است و عذاب آخرت از کسی که از کرده اش، پشیمان است برداشته می شود ، ولی آن که پشیمان نیست کیفر خواهد شد.[7]

یحیی بن اکثم، مات می شود!
مأمون گفت: احسنت ای ابا جعفر! خدا به تو نیکی کند! خوب است شما نیز از یحیی بن اکثم سوالی بکنید، همان طور که او از شما پرسید. در این هنگام ابو جعفر ـ علیه السلام ـ به یحیی فرمود: بپرسم؟ یحیی گفت: اختیار با شماست، فدایت شوم، اگر توانستم پاسخ می گویم و گرنه از شما بهره مند می شوم.
امام جواد ـ علیه السلام ـ فرمود: به من بگو در مورد مردی که در بامداد به زنی نگاه می کند و آن نگاه حرام است، و چون روز بالا می آید، آن زن بر او حلال می شود، و چون ظهر می شود، باز بر او حرام می شود، و چون وقت عصر می رسد بر او حلال می گردد، و چون آفتاب غروب می کند بر او حرام می شود، و چون وقت عشاء می شود، بر او حلال می گردد، و چون به نیمه شب می رسد بر او حرام می شود، و به هنگام طلوع فجر بر وی حلال می گردد؟ این چگونه زنی است و با چه چیز حلال و حرام می شود؟
یحیی گفت: به خدا قسم من به پاسخ این پرسش راه نمی برم و سبب حرام و حلال شدن آن زن را نمی دانم، اگر صلاح می دانید از جواب آن، ما را مطلع سازید.
امام جواد ـ علیه السلام ـ فرمود: این زن، کنیز مردی بوده است. در بامدادان، مرد بیگانه ای به او نگاه می کند و آن نگاه حرام بود، چون روز بالا می آید، کنیز را از صاحبش می خرد و بر او حلال می شود، و چون ظهر می شود او را آزاد می کند و بر او حرام می گردد، چون عصر فرا می رسد او را به حباله نکاح خود در می آورد و بر او حلال می شود، به هنگام مغرب، او را ظهار[8] می کند و بر او حرام می شود، موقع عشاء کفّاره ظهار می دهد و مجدّدا بر او حلال می شود و چون نیمی از شب می گذرد، او را طلاق می دهد و بر او حرام می شود و هنگام طلوع فجر، رجوع می کند و زن بر او حلال می گردد.[9] البته اینگونه پرسش و پاسخ امام یه مقتضای طرف مقابلش یعنی یحیی بن اکثم بودکه فقیهی مشهور بود والا اگر فرد دیگر در علمی دیگر بود پرسش و پاسخها هم بر آن اساس می­بود.

پی نوشت ها:
[1]. جعفریان، رسول ، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه(ع)، قم ، انتشارات انصاریان، چاپ پنجم 1381ش، ص 482.
[2]. همان، ص 473.
[3]. کلینی رازی، الاصول من الکافی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، چاپ پنجم، 1363ش، ج1، ص483.
[4]. حیات فکری و سیاسی امامان شیعه(ع)، همان، ص475.
[5]. همان، ص482ـ483.
[6]. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، تهران، المکتبه الاسلامیه، چاپ اول، 1395ق ، ج50، ص75ـ76؛ طبرسی، الاحتجاج، ص245؛ قزوینی، سید محمد کاظم، الامام الجواد من المهد الی اللحد، بیروت، موسسه البلاغ، چاپ اول، 1408ق، ص168 تا 172؛ شیخ مفید، الارشاد، ترجمه سید هاشم رسولی محلاتی، تهران، انتشارات علمیه اسلامیه، چاپ دوم، 1346ش ج2، ص269 تا 273؛ مسعودی، اثبات الوصیه، نجف، منشورات المطبعه الحیدریه، چاپ چهارم، 1373ق، ص216؛ شیخ مفید، الاختصاص، تصحیح و تعلیق علی اکبر غفاری، قم، منشورات جماعه المدرّسین فی حوزه العلمیه، ص99.
[7]. مجلسی، همان، ص77؛ قزوینی، همان، ص174؛ شیخ مفید، الارشاد، ص274ـ275؛ طبرسی، همان، ص246؛ مسعودی، همان، ص217؛ شیخ مفید، الاختصاص، ص100.
[8]. ظهار عبارت از این است که مردی به زن خود بگوید: پشت تو برای من یا نسبت به من، مانند پشت مادرم یا خواهرم یا دخترم هست و در این صورت باید کفاره ظهار بدهد تا همسرش مجدّدا بر او حلال شود. پیشوایی، مهدی، سیره پیشوایان، قم، موسسه امام صادق(ع)، چاپ اول، 1372ش، ص548.
[9]. همان، ص546 تا 548؛ مجلسی، همان، ص78؛ قزوینی، همان، ص175؛ شیخ مفید، الارشاد، ص274 تا 276؛ طبرسی، همان، ص247.

  پربازدید ترین