• شنبه, 01 ثور 1403
    خبرگزاری افغان ایرکا

قتل عام در یک خانه؛ پنج کودک یک خانواده همزمان کشته شدند

قتل عام در یک خانه؛ پنج کودک یک خانواده همزمان کشته شدند

ظهر روز یک شنبه (8اسد) پنج کودک 4 تا 16 سال از یک فامیل در منطقه قلعه ی وزیرآباد مربوط حوزه دهم امنیتی به شکل فجیعانه یی کشته شدند. تحقیقات جنایی پولیس و طب عدلی نشان می دهد که کودکان نخست توسط تیشه کشته و سپس آتش زده شدند. خبرهای اولیه حاکی از آن بود که کودکان در اثر برق گرفتگی جان باخته اند، شواهد و تحقیقات پولیس اما نشان می دهد که قضیه جنایی است و کودکان توسط افرادی کشته شدند.
این رویداد که در نوع خود، بی سابقه است در شبکه های اجتماعی و رسانه های دیداری و شنیداری بازتاب چندانی نیافت. جامعه ی مدنی نیز تا حالا هیچ اقدامی نکرده است.
بر آن شدیم که در حد توان چند و چون قضیه را روشن کنیم. با همکاری یکی از نزدیکان خانواده ی کودکان کشته شده، به مقصد خانه ی کشته شدگان حرکت کردیم. منطقه یی مشهور به پایکوب نصوار عقب بلاک های سلیم کاروان مقصد ما است. پیش می رویم. پس از پیمودن چندین کوچه ی پر خم وپیچ در نهایت به باریک راهی که تنها ظرفیت عبور یک کراچی دستی در یک زمان را دارد می رسیم. رهنما ما را به خانه یی رهنمایی می کند. کوچه ی کم عرض، دیوارهای خاکی و دروازه های کوچک چوبی و فلزی نموداری از یک منطقه ی فقیرنشین است.
دری باز است و چندین نفر جلو در ایستاده است. از میان آن ها یک تن خود را پدر کودکان کشته شده معرفی می کند. اسمش احمد است. در همان نگاه اول می شد آسیب و شدت مصیبتی که بر او وارد شده را از چهره ی غمگینش فهمید. به خانه ی غم زده ی احمد رفتیم و سر قصه باز شد.
طبق معمول صبح روز یک شنبه احمد سر کار رفت؛ ولی وقتی به محل کارش رسید دید که کار از سوی حوزه ی 10 امنیتی متوقف شده است. او به خانه برگشت. پس که برگشت فرزندانش از او پرسیدند که چرا آن روز زود از کار برگشته است. ماجرا را توضیح داد و گفته که کار تعطیل است. دختر بزرگترش برایش صبحانه اماده کرد و باهم صبحانه خوردند.
احمد گفت: «دختر کلانم گفت پدرجان امروز می خواهم ماکارونی همراه لوبیا آماده کنم. 50افغانی بدهید که چکه بیاروم. به او پول دادم که چکه بیاورد.»
احمد چون مانده شده بود به مهمانخانه رفت و استراحت کرد. تازه می خواست استراحت کند که کسی به او زنگ زد و به او گفت: « سی وی شما به ما رسیده، عاجل خود را به پل سرخ برسانید. اگر کدام مدرک و اسنادی هم داری با خود بیاور» احمد بی آن که تعلل کند خودش را به پل سرخ رساند. او موقعی که به پل سرخ رسید، به نمبر که با او به تماس شده بود زنگ زد؛ اما گوشی شخص مورد نظر خاموش بود: «چندین بار تماس گرفتم ولی گوشی اش خاموش بود.»
احمد شماره ی تلفنی که با او در تماس شده بود را به پولیس تحویل داده است که ماموران امنیتی بتوانند از آن طریق سرنخی از قاتلان پیدا کنند.
در حالی که بغض گلویش را گرفته می فشرد ادامه داد: «در پل سرخ ایستاده بودم که همسایه زنگ زد. گفت بیا که آشپزخانه ات آتش گرفته. مه گفتم که آتش گرفتن آشپزخانه خیلی مسئله نیست، خانمت را بگو که برود و فرزندانم را نجات بدهد.»
به قول احمد وقتی خانم همسایه داخل آشپزخانه شده، دیده است که مقداری چپس (کچالوی بریان شده) داخل دیگ کاملا سوخته و آتش نیز در زیرش شعله ور بوده. خانم همسایه فورا آتش زیر دیگ را خاموش کرده.
شوهر خانم همسایه به نقل از او گفته که آشپزخانه ات سوخته اما هیچ کسی آنجا نیست و دروازه ها هم کاملا باز است.
احمد پس از شنیدن این خبر اول به برادرش و سپس با خانمش زنگ زد و به آن ها گفت که عاجل خود را به خانه برساند.
احمد گفت وقتی خانم و برادرش به خانه رسیده بوده دیده بودند که همسایه ها قبلا به خانه داخل شده و آتش را خاموش کرده بودند.
از احمد پرسیدم که خودش چه موقع به خانه اش برگشت و بر او چه گذشت؟ در پاسخ گفت: «پس از آن که همسایه برایم زنگ زد و از آتش گرفتن آشپزخانه ام خبر داد، عاجل تکسی گرفتم و به خانمم که سر کار بود هم زنگ زدم و گفتم که عاجل برو خانه که خانه در گرفته و اولادایت هم نیستند.»
احمد پدر کودکان کشته شده وقتی به خانه برگشت با اجساد سوخته ی هنگامه ی 16ساله، اخترمحمد 15ساله، رخشانه ی 14ساله، سینای 12ساله و وحیده ی چهار ساله مواجه می شود.
او گفت که نمی تواند شرح بدهد که موقع دیدن جسد سوخته ی کودکانش بر او چه گذشته: « سخت است آن لحظه را توصیف کنم. از آسمان به زمین خوردم!»
او گفت:« هنگامه دخترم صنف هشت، اختر محمد پسرم صنف 7، رخشانه دخترم صنف 7، سینا دخترم صنف 5، وحیده ی کوچک م چهار ساله بود که تاهنوز به مکتب شامل نکرده بودم.»
احمد وقتی به خانه برگشت دید ماموران امنیتی و خیلی از مردم آنجا جمع اند. موقعی که می خواست داخل خانه ی خود شود، ماموران امنتی به او اجازه ندادند؛ او مجبور شد که با ماموران درگیر شود: «خواهش می کنم اجازه دهید فرزندانم در داخل می سوزند.»
در نهایت ماموران به او اجازه دادند که وارد خانه اش شود. داخل حویلی که شد دید جسد سوخته ی وحیده دختر کوچکش را از پستوی خانه اش بیرون کشیده بودند.
او افزود که دختر کلان و پسرش را با«تیشه» به قتل رسانده و بعد جسدهای همه ی کودکان را در گوشه ی از خانه آتش زده بودند.
احمد در این مورد گفت:«فرق سر دختر کلانم را با تیشه ی که برای شکستن چوب از آن استفاده می کنیم، شکستانده بود.فرق سر پسر کلانم را که با آنها درگیر شده بوده، نیز از دو جای شکستانده بود. دو فرزند بزرگم را که زده و از پا انداخته، سه تا کوچکترش را برده و در پسخانه بندی کرده بوده. بعد این دو را نیز برده با آنها یکجا بندی کرده و توسط پطرول آتش زده و سوختانده.»
احمد در حالی که چشمانش پر از اشک بود گفت که وحیده ی چهار ساله و سینای 12 ساله اش، هردو در حالی که دست های شان بر نرمی گوش هاشان بوده سوخته بودند. لابد گریه وزاری می کردند که آنها را نکشند.
احمد اضافه کرد، وقتی دختر کلان یا پسرش از دست قاتل فرار کرده، و به مهمان خانه رفته، روی توشکی افتاده و خونی که از سرش جاری بوده بر توشک لکه ی دایروی شکلی نقش کرده بود. تیم تحقیقات جنایی حوزه10 نقطه ی خونی را برش کرده و با خود برده است.
احمد گفت: «قضیه طوری بوده که تمام فرزندانم را در یک اتاق جمع کرده، دو بوتل پترول را سر آنها انداخته، آتش زده و خود شان رفته و گریخته.»
او حالا در حالت دشواری به سر می برد، زیرا 5 کودکش به شکل فجیعانه یی به قتل رسیده و همه ی لوازم خانه اش در آتش سوخته است.

زهرا جویا

  پربازدید ترین