• پنج شنبه, 06 ثور 1403
    خبرگزاری افغان ایرکا

ویژه نامه فروغ یازدهم، شهادت امام حسن عسکری علیه السلام

ویژه نامه فروغ یازدهم، شهادت امام حسن عسکری علیه السلام

 امام عسکری(ع) از سال 254 تا 260 سخت ترین روزهای زندگی اش را زیر نظر سه خلیفه غاصب (معتز و مهتدی و معتمد) گذراند. ابوسهل نوبختی نیز چون بسیاری از شیعیان، از بدی حال امام حسن عسکری علیه‏السلام آگاه بود. دیگر تاب نداشت؛ وگرنه به خود اجازه نمی ‏داد به خانه امام برود. وارد اتاق که شد، همسر امام، «نرجس خاتون» و «عقید» غلام فداکار حضرت را دید که در گوشه‏ ای، ساکت نشسته ‏اند. نگاهش که به چهره امام افتاد، بی ‏اختیار اشک از چشمانش سرازیر شد. «آه خدایا! آیا این همان حجت تو بر زمین است که به دست سفاکان و ظالمان به این حال و روز درآمده؟ مگر نه اینکه 28 سال بیشتر ندارد؟ آیا تقدیر او هم شهادت در جوانی است؟» نگاه عقید را که دید، فهمید باید خود را کنترل کند. بغض گلوگیر خود را فروخورد و در حالی که شاهد آب شدن شمع وجود امام زمانش بود، زیرلب زمزمه کرد: «اَلا لَعْنَةُ اللّه‏ عَلَی القَومِ الظالمین». شهادت امام بر پیروانش تسلیت باد.

شناسنامه امام حسن عسکری علیه السلام
امام عسکری، یازدهمین پیشوای شیعیان، در سال 232 ه. ق چشم به جهان گشود. پدرش امام دهم، حضرت هادی علیه السلام و مادرش بانوی پارسا و شایسته، «حدیثه» است که برخی از او بنام «سوسن» یاد کرده اند. این بانوی گرامی، از زنان نیکوکار و دارای بینش اسلامی بود و در فضیلت او همین بس که پس از شهادت امام حسن عسکری علیه السلام پناهگاه و نقطه اتکای شیعیان در آن مقطع زمانی بسیار بحرانی و پر اضطراب بود.
از آنجا که پیشوای یازدهم به دستور خلیفه عباسی در «سامراء»، در محله «عسکر» سکونت (اجباری) داشت، به همین جهت «عسکری» نامیده می شود. از مشهورترین القاب دیگر حضرت، «نقی» و «زکی» و کینه اش «ابو محمد» است. او 22 ساله بود که پدر ارجمندش به شهادت رسید. مدت امامتش 6 سال و عمر شریفش 28 سال بود، در سال 260 ه به شهادت رسید و در خانه خود در سامراء در کنار مرقد پدرش به خاک سپرده شد.

تاریخ زندگانی امام حسن عسکری علیه السلام
خلفایی که همزمان با دوران زندگی امام حسن عسکری(ع) قدرت را در دست داشتند، عبارتند از:
1.متوکل بیش از چهارده سال؛ (232- 247)
2.منتصر (فرزند متوکل)9 ماه؛ (247- 248)
3.مستعین (فرزند متوکل) سه سال و اندی؛ (248- 252)
4.معتز (فرزند متوکل) حدود چهار سال؛ (252- 255)
5.مهتدی 11 ماه؛ (255- 256)
6.معتمد (فرزند متوکل)23 سال؛ (256- 279)
در زمان این جنایتکاران مظلومیت شیعه فزونی یافت و بسیاری از شیعیان به طرز فجیعی به شهادت رسیدند. شدت ستم چنان بود که خودکامگان گاه پیکرهای پاک شهیدان را نیز آماج بی حرمتیهای خودقرار می دادند. در این زمان کانون تفکرات ناب شیعی حضرت امام حسن عسکری(ع) نیز پیوسته مورد آزار و اهانت قرار می گرفت. هر چند آن بزرگوار نیز چون پدرگرانقدرش به رعایت احتیاط و تقیه پای می فشرد، ولی شمار جاسوسان به اندازه ای بود که گاه مراعات همه جوانب احتیاط نیز سودمند واقع نمی شد. سبب اصلی این فشارها و سختگیریها علاقه شدید مردم به اهل بیت (علیهم السلام) و نیز روایتهای متواتر در باره قائم بودن فرزند امام عسکری(ع) بود.

تولد امام زمان عجل الله فرجه الشریف
حضرت امام حسن عسکری، علیه السلام، در تحلیل علل و انگیزه های بر خورد شدید حاکمان ستم پیشه با ائمه اهل بیت، علیهم السلام، می فرماید: بنی امیه و بنی عباس به دو دلیل شمشیرهایشان را بر ضد ما افراشتند: نخست اینکه، آنها می دانستند هیچ حقی در خلافت ندارند، و به همین دلیل همواره در هراس بودند که مبادا ما در پی به دست آوردن خلافت و برگرداندن آن به جایگاه اصلی اش برآییم. و دوم اینکه، آنها بر اساس روایات متواتر این موضوع را می دانستند که پادشاهی گردنکشان و ستم پیشگان به دست قائم ما از بین خواهد رفت؛ و تردیدی هم نداشتند که آنها از جمله گردنکشان و ستم پیشگان هستند، از همین رو برای کشتن خاندان رسول خدا، صلی الله علیه وآله، و از بین بردن نسل او به تلاش وسیعی دست زدند، بدان امید که با این کارها بتوانند جلوی تولد قائم را بگیرند و یا او را به قتل برسانند. اما، خداوند از اینکه امر خود را بر یکی از آنها آشکار سازد پرهیز داشت و می خواست نور خودش را بر خلاف میل کافران به حد تمام برساند.

سیره تبلیغی امام حسن عسکری علیه السلام
امام حسن عسکری علیه السلام در هدایت مردم و دفاع از اسلام، لحظه ای قرار نداشت. سراسر عمر کوتاه خود را به جهاد و مبارزه در راه خدا اختصاص داد. اگرچه امام عسکری علیه السلام در اوج جوانی به شهادت رسید، لیکن تلاش و مبارزات فراوان آن حضرت در دو جبهه «فرهنگی» و «سیاسی»، ثمرات گوناگونی به همراه داشت. در بعد فرهنگی، باعث نجات اسلام از کجروی های فکری و بروز عقاید خرافی شد و در بُعد سیاسی نیز چهره شوم حکومت های عباسی را ـ که به نام امیرالمؤمنین و یا خلیفه مسلمین، ریاست می نمودند ـ آشکار ساخت.

شهادت امام حسن عسکری علیه السلام
«معتمد» خلیفه عباسی همواره از محبوبیت و پایگاه اجتماعی امام ابو محمد عسکری(ع) نگران بود و هنگامی که دانست با وجود همه محدودیتهایی که نسبت به آن حضرت روا داشته بود، نه تنها از پایگاه مردمی و نفوذ معنوی آن حضرت کاسته نشده، بلکه بیش از پیش محبوب دلهای مردم گردیده، بر نگرانی و وحشتش افزوده شد و سرانجام در صدد قتل آن حضرت برآمد و به شکل مرموزانه و مخفیانه، حضرت را مسموم نمود، و شیعیان را از بهره مندی انوار هدایت آن امام همام محروم ساخت.

فضایل و سیره اخلاقی امام حسن عسکری علیه السلام
هنگامی که امام حسن عسکری علیه السلام را به یک زندانبان خشن و قسی القلب به نام نحریر سپردند، آن مرد ستم پیشه طبق دستور سرکردگان خود بر آن حضرت سخت گرفت و از آزار و اذیتش ذره ای فرو گذاری نکرد. همسر نحریر وی را از این عمل باز داشته و با یادآوری مراتب عبادت، اطاعت و پرهیزگاری امام، شوهرش را از عاقبت شوم اذیت و شکنجه حضرت عسکری علیه السلام ترسانیده، پیوسته سعی می کرد که از فشارهای نحریر بر امام علیه السلام بکاهد؛ اما سخنان وی نه تنها در آن زندانبان زشت سیرت هیچ گونه تاثیری نداشت، بلکه وی تصمیم گرفت حضرت امام حسن علیه السلام را به قتل برساند. او بعد از اجازه از اربابان ستمگر خود، امام را در «برکة السباع» و در میان حیوانات درنده و وحشی رها ساخت و هیچ گونه تردیدی نداشت که آن حضرت به ست حیوانات وحشی کشته خواهد شد؛ اما بعد از لحظاتی به همراه همکارانش مشاهده کرد که امام عسکری علیه السلام در گوشه ای به نماز ایستاده و حیوانات وحشی گرداگرد حضرت با کمال خضوع و احترام سر به زیر انداخته اند. در اینجا بود که امام را فورا از آن محل بیرون آوردند و به منزلش بردند.

گوهر های ناب از کلمات نورانی امام حسن عسکری علیه السلام
از نشانه های فروتنی: سلام کردن به همه، و نشستن در پایین مجلس است.
خنده بی دلیل و بی مورد از جهل و نادانی است.
خشم کلید هر شرّی است.
چه زشت است برای مؤمن؛ تمایل به چیزی که مایه خواری اوست.
از جمله گرفتاریهای سخت، همسایه ای است که چون خوبی یا کار نیکی ببیند آن را پنهان سازد و چون بدی بیند آن را افشا نماید.
عابدترین مردم کسی است که واجبات را انجام دهد.
زاهدترین مردم کسی است که از حرام دوری کند.

اصحاب و یاران امام حسن عسکری علیه السلام
مکتب تربیتی امام عسکری(ع) در دوران خفقان عباسیان شکل گرفت و به یمن وجود امام، برکات ارزنده ای را برای جامعة اسلامی تا به امروز به جای گذارد و دانشمندان و کتابهای پرباری را امروز از آن گرامی به یادگار داریم. از جمله دانشمندان و فقهایی که از مکتب علمی و تربیتی ایشان بهره گرفتند و حتی آن حضرت، برخی از آنها را وکیل خویش معرفی فرمود، عبارت اند از:
احمد بن اسحاق اشعری قمی، حسن بن شکیب مروزی، احمد بن ادریس قمی معلم، حفص بن عمرو العمری، حسن بن موسی خشاب، سعد بن عبدالله قمی، سید عبدالعظیم حسنی، علی بن جعفر خزایی، عبدالله بن جعفر حمیری، عثمان بن سعید عمری، محمد بن حسن صفّار، علی بن بلال و فضل بن شاذان نیشابوری. شیخ طوسی نام یکصد و سه نفر از این دانشمندان را در باب اصحاب امام آورده است. با توجه به محدودیت شدید آن حضرت و مراقبت ویژه نظامیان حکومت، اهمیت این آمار روشن می شود و این، غیر از کسانی است که در شهرهای مختلف اسلامی با پیک و نامه و یا به صورت شفاهی از آن بزرگوار استفاده برده اند.

امام حسن عسکری علیه السلام در آینه ی شعر و ادب
گویا واقعه ای رخ داده است که بادها این گونه پریشانند که رودها این قدر بی تابانه می خروشند، که ابرها ناله کنان می گریند که زمین این قدر احساس غریبی می کند!
گویا واقعه ای رخ داده است که صدای بی تابی و ضجه فرشتگان، در آسمان ها پیچیده، که اندوه و غم، بر در و دیوارها سایه انداخته، که سامرا سر در گریبان حزن فرو برده!
شاید مصیبتی بزرگ، دامن گیر خاک شده است. آه، ای یازدهمین ستاره درخشان عشق! روشنای حضورت را از آسمان سامرا مگیر؛ تاریکی، افق های پس از تو را تاب نمی آورد.
سایه مهربانی ات را از سر دنیا نگیر؛ دست های یتیمی خاک، تا ابد به جست وجوی وجود بهارانه ات، در به در خواهد شد.
اگرچه سخت می گذرد برایت، اگرچه لحظه هایت سرخند و دلگیر، اگرچه دورت حصاری کشیدند تا فاصله ای باشد بین تو و دنیا، اگرچه دست های «معتمد»ها، تو را پنهان کردند از چشم ها؛ تنها از ترس حقیقت محضی که از خانه تو برخواهد خاست تا عدالت را در زمین فراگیر کند، کسی که پاره تن تو بود و وارث بعد از تو! سایه ات را از سرِ زمین مگیر!

علت دفن پیکر مطهر امام عسکری علیه السلام در اتاق خانه شان
امام حسن عسکری ـ علیه السلام ـ فرزند امام علی النقی (هادی) یازدهمین پیشوا و رهبر شیعیان در مدینه متولد شد و در سنین کودکی به خاطر وضع پیش آمده برای پدر گرامیشان که مجبور بودند در سامراء زندگی کنند، لذا همراه پدر به این شهر آمدند و تا آخر عمر شریفشان در این دیار زندگی کردند تا اینکه در سال 260 هجری قمری روز جمعه 8 ربیع الاول در اثر سمّی که از طرف خلیفه المعتمد به آن حضرت خورانده شده بود بعد از چند روز بیماری به شهادت رسیدند. زمانی که خبر شهادت آن حضرت در شهر منتشر شد ناله مردم بلند شد و بازار و مغازه ها تعطیل شد. بزرگان شهر اعم از حکومتی و غیر حکومتی، قضاة، امراء و وکلاء و نویسندگان و سایر مردم در تشییع جنازه آن حضرت شرکت کردند و بعد از آنکه نماز بر پیکر مطهر آن حضرت خوانده شد در خانه ای که پیکر پدرشان مدفون شده بود دفن کردند.[1]
و این امر که حضرت در خانه خود دفن شده از مسلمات تاریخ است. اما اینکه چرا امام را در قبرستان مسلمین دفن نکردند، باید گفت که انبیاء و ائمه و صلحاء در همه وقت سعی داشتند در ملکی که متعلق به خودشان است و کسی را داعیه تملک بر آن نیست زندگی کنند و بعد از مرگشان نیز در چنین مکانی مدفون گردند. چنانچه پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در خانه خودش مدفون است و همان طور که از پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ نیز نقل شده است بیشتر پیامبران در خانه های خود مدفون هستند.[2]
به عنوان نمونه می توان به مدفن اسماعیل ذبیح الله اشاره کرد که درکنار کعبه در حجره اسماعیل (خانه اسماعیل) می باشد.
علاوه بر این در میان عرب رسم بر این بود که بزرگان قوم را در خانه ای در کنار هم دفن می کردند یعنی در جائی که اجدادشان در آن نقطه دفن شده بودند و این امر در مورد ائمه ای که در بقیع مدفون هستند صادق است چرا که محل دفن ائمه بقیع ابتداء منزل عقیل بن ابی طالب بود لذا ما شاهدیم که مادر امام علی ـ علیه السلام ـ عباس عموی پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ و چهار امام بزرگوار و...همگی در نقطه ای نزدیک هم مدفون هستند و اگر امام حسن عسکری ـ علیه السلام ـ نیز در مدینه رحلت می کردند قطعا در این نقطه مدفون می شدند.
از آنجا که امام حسن عسکری ـ علیه السلام ـ دور از موطن اصلی خود بودند لذا قطعا وصیت و یا سفارش کرده بودند که در کنار پدر بزرگوار شان مدفون گردند.
در فقه اسلامی هم آمده است که مستحب است انسان مقبره ای داشته باشد که مالکیت آن از آن خودش باشد تا در آن دفن شود و هم چنین اقرباء و خاندانش در آن دفن گردند.[3]
علاوه بر آنچه نقل شد باید به این نکته نیز اشاره نمود که در بیت یا خانه دفن کردن در آن عصر و زمان مرسوم و معهود بوده و اکثر بزرگان در خانه هایشان دفن می شدند.[4]
 با توجه به مطالب ذکر شده معلوم می شود که چرا امام حسن عسکری ـ علیه السلام ـ و یا سایر ائمه معصومین ـ علیهم السلام ـ را در خانه های خودشان دفن کردند که به صورت خلاصه بیان می شود:
1. اینکه انبیاء و ائمه معصومین ـ علیهم السلام ـ و صلحاء دوست داشتند در محلی که رحلت می کردند دفن شوند.
2. در جامعه عرب رسم بر این بود که بزرگان قوم را در خانه های خود درکنار هم دفن می کردند.
3. مستحب است که انسان برای خود و خاندانش مقبره ای مشخص داشته باشد.
4. چنانچه ائمه پیشین هم چه در بقیع و چه در کاظمین و سامراء از این روش استفاده کردند و در خانه و ملک شخصی خود مدفون شدند تا در آینده افراد مغرض نسبت به محل دفن آن حضرات ادعایی نداشته باشند.
 
پی‌نوشت‌ها:
[1]. شیخ مفید، الارشاد، قم، موسسه آل البیت، 1413ق، ج2، ص336 و شوشتری، نور الله، احقاق الحق، قم، مکتبه آیت الله مرعشی نجفی، 1409ق، ج29، ص61.
[2]. صالحی شامی، محمد، سبل الهدی و الرشاد، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1414ق،ج10، ص483.
[3]. شیخ طوسی، المبسوط، تهران، حیدری، 1387ق، ج1، ص188.
[4]. مازندرانی، محمد صالح، شرح اصول کافی، بی جا، بی تا، ج6، ص159.

برخی از کرامات امام حسن عسگری علیه السلام از منابع معتبر
کرامت به معنای کارهای خارق العاده که از اولیاء الهی سر می زند، به معنای کرم، بخشش و جوان مردی و نوازش و اشیاء نفیس نیز آمده، کرامت جمع کرامات است.[1]
وجود ائمه ـ علیهم السلام ـ در میان انسان ها به خودی خود کرامت است، چون آن ها معدن کرم و بخشش اند از آن جهت وجود آن ها کرامت است به معنای خارق العاده که اگر امام در روی زمین نباشد زمین تمام برکات خود را پنهان و آسمان کرامات خود را به روی انسان می بندد، چنان که در متن زیارت شریفه جامعه کبیره این مضامین وجود دارد.[2] اگر چه انسان به درستی امانت را نشناخته و قدر ندانسته است.
علاوه بر کرامت عمومی ائمه برای تمام موجودات از جمله انسان کرامت خاصی نیز از ناحیه آن ذوات مقدس صادر گردیده مایه شگفتی جهان شده.
امام حسن عسگری ـ علیه السلام ـ در دوره ای زندگی می کرد که علاوه بر پیشرفت جوامع اسلامی و علوم مختلف انسان از نظر معیشت در حد نسبتاً مقبول بودند.
امام ـ علیه السلام ـ در شهر سامرا که محل استقرار نیروهای نظامی و لشکرگاه و پادگان نظامی سلاطین عباسی بود زندگی می کرد، قلمرو کشور اسلامی از آفریقا تا مرزهای اروپا از مشرق و غرب به نهایت درجه وسعت خود رسیده بود. و تردد تمام مردم در این قلمرو آزاد بود، جهان اسلام با جهان مسیحیت و سایر پیروان ادیان رابطه نزدیک داشت، تعامل علمی و تمدنی و سیاسی با وجود مخاصمات برقرار بود.
امام عسگری ـ علیه السلام ـ با این وضع در محاصره و کاملاً تحت نظر ماموران نظامی و جاسوسان عباسی زندگی داشت مدت امامت حسن عسگری ـ علیه السلام ـ شش سال بود. در مدت کم امامت کرامات فراوانی از حضرت نسبت به جمیع مسلمانان و دوستان صادر گردیده است که به برخی از آن ها اشاره می شود:

کرامت هدایت
1ـ وقتی امام در حبس بود ابن اوتاش که سابقه عداوت و دشمنی با اهل بیت را داشت زندان بان حضرت بود، به او دستور دادند تا می توانی بر او سخت گیر اما او تنها یک روز با امام ماند، امام او را چنان متحول کرد که او در برابر امام به خاک افتاد و از راهش برگشت و دارای بصیرتی کامل نسبت به شناخت امام شد.[3]
2ـ ابوهاشم جعفری از محضر امام نقل می کند، روزی مردی تنومند و قوی هیکل از یمن اجازه ورود به محضر امام را خواست پس از ورود بر امام سلام ولایت کرد، حضرت جواب او را با قبول ولایت پاسخ داد، در دلم گفتم ای کاش می دانستم این مرد کیست، حضرت از ضمیر من آگاه شد و فرمود این مرد از نژاد زن اعرابی است که دیگی آورده که پدران من مهر امامت بر آن زده اند، تا من نیز مهرم را بزنم، حضرت مهرش را در آورد و بر آن زد. نقش مهر «محمدبن علی» بود که بر دیگ افتاد، آن مرد یمنی با این کرامت به امامت همه ائمه اقرار کرد.[4]
3ـ ابوهاشم جعفری گوید در زندان بودم و از سنگینی غل و زنجیر بسیار رنجور به حضرت شکایت کردم (از طریق نامه) در پاسخم نوشت امروز نماز ظهر را در منزلت می خوانی و از زندان خلاص می شوی به همان ترتیب واقع شد و ظهر را در منزل نماز خواندم وقتی یادی از تنگی معاش از خاطرم گذشت و خواستم در نامه ای برای حضرت بنویسم، شرمم آمد ،برگشتم به منزلم نامه ای به من نوشت و فرمود از درخواست حوائجت خجالت نکش، انشاء الله بر آورده می شود.[5]
4ـ شیعیان روزی از کرامات حضرت سخن می گفتند: مردی ناصبی با تردید و انکار گفت من سوالاتی را بدون این که با مرکب بنویسم از او سوال خواهم کرد اگر پاسخ او بر حق است ... ناصبی چنین کرد نامه ها را فرستادیم، حضرت پاسخ های سوالات ما و ناصبی را با ذکر نام او و پدرش برای او فرستاد ناصبی چون آن را خواند از هوش رفت و چون، هوش آمد و امام را تصدیق کرد و هدایت شد.[6]
5ـ سالی در سامرا قحطی شد، حاکم عباسی معتمد دستور داد مردم نماز باران بخوانند تا گرفتاری رفع شود. مردم به دستور او سه روز نماز باران خواندند و دعا کردند اما از باران خبری نشد، روز چهارم جاثلیق بزرگ رهبر مسیحیان جهان با جمعی از راهبان و مریدان خود به بیابان رفت، و یکی از راهبان هر وقت دست به دعا می کرد، باران فرو می ریخت ، روز پنجم جاثلیق دعا کرد تا بقدری باران آمد و مردم سیراب شدند و خشک سالی رفع گردید، این امر سبب شد که مدعی خلافت و حاکم بزرگ اسلامی دچار اضطراب و ترس گردد از آن که مردم مسلمان دچار تزلزل عقیده شدند و توهم کردند که مسیحیت بر حق است، تمایل مسلمانان در مسیحیت زیاد شد، خلیفه از این وضع بسیار ناخشنود و نگران بود که نکند خبر در تمام سرزمین های خلافت اسلامی منعکس شده و مردم از اسلام دست بر دارند امام عسکری در این حال در حبس بود و خلیفه به خوبی می دانست که تنها راه نجات از این وضع مراجعه به ابو محمد ـ علیه السلام ـ است از زندانیان امام درخواست کرد که امام را به پیش او بیاورند، به امام گفت: امت جدت را از گمراهی نجات بده که مسیحیان غالب شده و مردم را جذب می کنند.
امام ـ علیه السلام ـ به خلیفه فرمود: فردا از جاثلیق و رهبانان درخواست کن که به بیابان بروند. خلیفه گفت مردم دیگر نیاز به باران ندارند، امام فرمود برای باران نیست، بلکه جهت رفع تردید و ابهام است که بر امت محمد روی آور شده.
معتمد دستور داد روز سه شنبه همه آن ها بیرون بروند، امام ـ علیه السلام ـ خود نیز همراه جماعتی کثیر با آن ها بیرون شد. آن گاه رهبان دعا نمودند و باران بارید، امام فرمود دست آن راهب را بگیرید و از لای انگشتان او چیزی است، که آن را بیرون بیاورند از میان انگشتان او استخوان سیاه رنگی را که شبیه استخوان انسان بود یافتند، امام آن را گرفت و در پارچه ای گذاشت و به راهب گفت: حال دعا کند و باران بخواه!
آن راهب هر چه دعا کرد نتیجه معکوس شد و ابرها جمع شده و خورشید در آسمان ظاهر گردید مردم و معتمد عباسی که همراه جمعیت بودند بسیار شگفت زده شدند معتمد از امام پرسید این استخوان چیست؟
امام فرمود این استخوان پیامبری از پیامبران الهی است که از قبر آن ها برداشته اند هیچ استخوان پیامبری ظاهر نمی شود مگر آن که باران ببارد، معتمد دستور داد استخوان را آزمودند همان طور محقق شد آن چه امام فرمود، خلیفه بر امام تحسین و تحیت بسیار کرد و امام را از زندان آزاد نمود.[7] پس از آن احترام امام در افکار با لذت و مردم به سوی امام جذب شدند امام از فرصت بدست آمده از خلیفه خواست زندانیان شیعه و یاران امام را آزاد کند.[8]
آری امامت واقعی چنان است و آنهایی که ادعای حکومت دارند در وضعیت بسیار پستی بودند که توان مقابله با این رویدادها را نداشتند و دست به دامن رهبران واقعی بشر می شدند ائمه رهبران واقعی، و خلیفه الهی در زمین اند منحصراً آن هایند که مشکلات معنوی و مادی انسان ها را حل می کنند.

کرامات معیشتی امام:
1ـ محمد بن علی گفته: امر معیشت بر ما سخت شد پدرم گفت برویم نزد این مرد (امام عسگری) معروف به بخشندگی است. گفتم او را می شناسی گفت نمی شناسم و تاکنون ندیده ام به مقصد منزل آن جناب حرکت کردیم. پدرم گفت: چقدر محتاج هستی تا دستور دهد پانصد درهم به ما بدهند دویست درهم برای لباس و دویست درهم برای آرد و صد درهم برای مخارج، با خود گفتم کاش سیصد درهم نیز می خواستم. برای امور دیگر، خرید مرکب و سفر به عراق عجم رفتیم تا به در منزلش رسیدیم، غلامش بیرون آمد و گفت علی بن ابراهیم و پسرش محمد وارد شوند، پس از ورود امام رو به پدرم کرد و فرمود چرا تاکنون به این جا نیامده اید، پدرم گفت سرورم خجالت کشیدم با این حال به حضور شما بیاییم، چون بیرون آمدیم غلامش کیسه به پدرم داد و گفت این پانصد درهم برای لباس، آرد و مخارج دیگر و کیسه دیگر داد و گفت این هم برای همان اموری که نیت کردی صد درهم برای خرید یک مرکب و مخارج دیگر ولی به عراق عجم سفر نکنید برو به شهر سوراء (نزدیک حله و فرات) محمد می گوید پدرم رفت به سورا توصیه امام و با زنی ازدواج کرد، و چندان ثروتمند شد که روزانه درآمدش دو هزار درهم بود.[9]
3ـ هاشمی (ابو العنیا) نقل می کند به حضور امام می رسیدم به شدت تشنه می شدم به ملاحظه ادب درخواست نمی کردم حضرت غلامش را صدا می زد و می فرمود، آبش بده.[10]

شفای بیماران:
1ـ نقل شده از ابن شمعون که یک چشم نابینا شده بود چشم دیگرش هم نزدیک بود نابینا شود به امام نامه نوشتم تا دعا کند، جواب نامه ام را نوشت. چشم تو خوب می شود، در آخر نامه مضمونی برای تسلیت گفته بود، متعجب بودم تا این که فرزندم چند روز بعد وفات کرد.[11]

پی‌نوشت‌ها:
[1] . فرهنگ صبا، ص 826.
[2] . مفاتیح الجنان، زیارت جامعه کبیره.
[3] . شیخ مفید، الارشاد، چاپ اول، قم، ال البیت، 1413، ج2، ص 330.
[4] . شیخ حرّ، اثبات الهداه، تهران، چاپ سوم، دار الکتب الاسلامیه، 1366، ج6، ص 280.
[5] . شیخ مفید، پیشین، ج2، ص 330.
[6] . مناقب، ابن شهر آشوب، چاپ قم، مصطفوی، ج4، ص 44.
[7] . شبلنجی، نور الابصار، قاهره، مکتبه الحسینی، ص 167.
[8] . همان، ص 168 ـ 167.
[9] . شیخ حر، اثبات الهداه، پیشین، ج6، ص 282.
[10] . همان، ص 293.
[11] . همان، ص 290.

  پربازدید ترین