• جمعه, 07 ثور 1403
    خبرگزاری افغان ایرکا

داستان آموزنده و تربیتی

داستان آموزنده و تربیتی

«من یتق الله یجعل له مخرجا؛ هرکس تقوای الهی داشته باشد خداوند برای آن راه بیرون رفت از مشکلات را جور می کند». (سوره‌ طلاق / آیه 2)
خلاف وعده محال است کز کریم آید
لئیم اگر نکند وعده را وفا شاید
داستان بسیار جالب و سازنده
دختر یتیمى با مادر پیرش زندگى مى کرد ، پسر کاکایش از وى خواستگارى کرد، مادر و دختر موافقت نمودند، بعد از اینکه عروس خانواده ى کاکا شد، دختران و زن کاکا که به اصطلاح خسو مادر آن شدند و انواع ظلم را بر او روا مى داشتند، دخترک هر بارى که خانه نزد مادر مى آمد شکایت مى کرد و زار، زار مى گریست مادر پیر، او را به صبر و برد باری توصیه مى کرد و از راه نا جار بعنوان همدردی همرایش زار، زار مى گریست، تنها همدردى که با یگانه دخترش مى توانست بکند. مدت طویلى گذشت، تا اینکه مادر پیر در بستر بیمارى مرگ قرار گرفت، دخترک، بالاى سر مادر ش مى گریست که من از این ببعد شکوه و شکایت و درد دل های خود را به چه کسى بگویم!؟
مادرش وصیتى برایش کرد اینکه، هر وقت دلش تنگ شد به خانه ى او آمده وضو کند و دو رکعت نماز بخواند و تمام درد هاى خود را به خداوند قصه کند، دختر عهد نمود بامادرش که چنین کند،
مادر از دنیا رفت و دختر هر وقتى که دنیا برایش تنگ مى شد مى رفت در خانه مادرش و وضو نموده دو رکعت نماز مى خواند، بعد از مدتى خسور آن متوجه شدند، که دختر غمگین مى رود و خوشحال و سرحال بر مى گردد، به شوهرش گفتند؛ زن تو کدام دوست پنهانى دارد در خانه ى مادرش با او ملاقات مى کند...
شوهر رفت و در پشت کلکینکى پنهان شد و منتظر آمدن زن نشست، دید زنش آمد دروازه را قفل کرد، رفت وضو کرد و نماز خواند و نشست در جاى نماز و دستان خود را بالا کرد و با گریه، مى گفت؛ الهى! من ناتوانى خود را در مقابل خسورانم بتو شکایت مى کنم، اگر تو به همین وضع از من خوش هستى، من قبول دارم و لیکن اگر تو هم از من ناراضى باشى، چه کسى از من راضى باشد، شوهرم را هدایت کن، او آدم خوبى هست، ولى زیر تأثیر خواهران و مادر قرار دارد... لذا مردان آیت می کند
شوهر که با دیدن همسرش در پشت کلکین، اشک هایش جاری شده بود درب اتاق را تک تک زد، زن درب را باز کرد، شوهر او را در آغوش گرفت و پیشانیش را بوسید و معذرت خواهى نمود و برد خانه همه را خواست و واریان را را شرح داد،
همگى به اشتباه خود پى بردند و از او معذرت خواستند و قول دادند که دیگر حتى نگویند که بالاى چشمش آبرو هست. دخترک در خواب دید، کسى برایش مى گوید: مدت ده سال به مادرت شکایت کردى، مشکل افزوده شد، یک هفته به الله سبحانه و تعالى شکایت کردى تمام مشکلاتت حل شد، همیشه شکایاتت را به الله متعال بکن...

  پربازدید ترین