تاثیر انقلاب اسلامی ایران در سراسر دنیا
امام خمینی از موضع گیریهای دشمنانه ابر قدرت آمریکایی نمیهراسید، ولی از آن چیزی که از ناحیه آمریکا هراس داشت، گمراه کنندگی و فریبندگی شیوه زندگی آمریکایی بود. خطر گمراهی غربی که در ایران غربزدگی خوانده میشود، از مدتها قبل، یکی از مورد توجهترین موضوعات مورد بحث نویسندگان ایرانی شده است.
پروفسور «برنارد لوئیس» سرشناسترین خاورشناس یهودی تبار آمریکایی به شما می رود که آثارش تاکنون با 23 زبان ترجمه شده است. لوئیس مورخی است با شهرتی جهانی که در دانشگاه های معتبری چون آکسفورد و پرینستون تدریس کرده است. وی در سخنرانی (Iran in History) که در مرکز موشه دایان، دانشگاه تل آویو ایراد شده (18 ژانویه 1999)، نقش ایران در تاریخ و تأثیر آن را بر تمدن جهان به اختصار مورد بحث قرار داده است.
او در بخشی از سخنانش گفته: بگذارید به نقطه عطف دیگری در تاریخ ایران یعنی انقلاب اسلامی و نتیجة آن که جمهوری اسلامیست نظری بیندازیم. انقلاب اسلامی ایران، انقلابی واقعی بود. کلمة انقلاب در ادوار متأخر در منطقة خاورمیانه بر موارد گوناگون بسیاری از قبیل کودتا، یاغیگریهای داخلی قصرها، سوءقصدها و جنگهای داخلی و نظائر آنها اطلاق شده است. آنچه در ایران اتفاق افتاد، چه در جهت مثبت و چه در جهت منفی، انقلابی واقعی بود. همانگونه که انقلاب کبیر فرانسه و انقلاب اکتبر روسیه، انقلابهایی واقعی بودند و انقلاب ایران همانند آن انقلابها اثرات بیشماری بر کشورهایی که هم مشرب و هم مسلک ایران بودند؛ یعنی به عبارت دیگر دنیای اسلامی بر جای گذاشت.
درباره انقلاب ایران نیز همچون انقلابهای دیگر، نظریات مخالف و موافق وجود دارد. مخالفان چنانکه از عملیات و اعلامیههای منتشر شدهشان برمی آید، نام ایران و حتی اسلام را مترادف با رژیمی میدانند مشتمل بر مردمانی متعصب و تشنه به خون، با حکومت استبدادی در داخل و با ارعاب و ایجاد ترس در داخل و خارج از ایران.
موافقان که بیشتر خودیها هستند، معتقدند که راه آنها درمانی متفاوت و تجویز داروهایی از نوع دیگر برای دردهای جامعه و رنجهای منطقه است؛ راهی که با راه اجنبیان ولامذهبها ـ که مدتها رایج بود ـ کاملاً متفاوت است و در حقیقت بازگشتی است به اسلام ناب.
در زمان حاضر با قطع مستقیم مداخلات اجنبی و حتی کاهش سریع نفوذ آنان، الگویی آشنا در خاورمیانه در شرق ظهوری دوباره است. امروزه دوباره دو قدرت اصلی در آن منطقه به وجود آمده است: جمهوری ترکیه و جمهوری اسلامی ایران. در قرن شانزدهم دو مذهب سنی و شیعه در اسلام به شمار میآمدند برای به دست آوردن قدرت دنیای اسلامی در مبارزه بودند.
هزار سال قبل از آن نیز در قرن ششم در همین کشورها دو رقیب یعنی امپراتوری بیزانس و پادشاهان ساسانی ایران مشعلدار تجسم تمدنها و کشورداریهای متفاوت در دنیا بودند. ساسانیان و بیزانتینها هر دو توسط اسلام فتح و تصرف شدند و سلاطین عثمانی و پادشاهان صفوی نیز هر دو توسط نیروهای جدید از خارج و نیروهای داخلی قلمرو خود از داخل، از پا درآمده نابود شدند.
امروزه هم رقبای این منطقه - به گفته او - دو رژیم هستند که هر دو با انقلاب به وجود آمدهاند و هر دو نیز تجسم ایدئولوژیهای اساسی معینی هستند؛ یعنی دموکراسی غیرمذهبی در ترکیه و حکومت اسلامی در ایران. جالب اینجاست که این هر دو کشور همچون زمانهای گذشته در مقابل تحریکات یکدیگر مقاوم و نفوذناپذیر ماندهاند. در ترکیه حزب مذهبی یک پنجم آرا را در انتخابات آزاد به دست میآورد و نقش مهم در سیاست ملی بازی میکند. در ایران، ما نمیدانیم چه تعداد از ایرانیان خواهان حکومت دموکراتیک غیرمذهبی هستند. تلاش و مبارزه درون این دو کشور و نقاط دیگر، ما بین دو روایت از آنچه در اصل تمدن مشترکی بوده ادامه دارد و تا رسیدن به نتیجة قطعی نیز راه درازی در پیش است.
برنارد لوئیس، سرشناسترین خاورشناس یهودی تبار آمریکایی در صفحه 214 کتاب «نفس الله، جهان اسلام و غرب نوشته: نبرد فرهنگها؟» مینویسد: «در سالهای آغازین بر پایی جمهوری اسلامی، آیین اسلام، اساس اعلام شده هویت و وفاداری بود. هدف سیاست خارجی و همچنین سیاست دولت را به صورت کلی، تجدید حیات اسلام، تثبیت مجدد قدرت و عظمت اسلامی به وسیله توسعه دامنه انقلاب اسلامی و احیای اعتقاد و حقوق اسلامی، تشکیل میداد. آمریکا به عنوان قدرتی که شاه و مزدورانش را حمایت و در امور داخلی ایران مداخله می کرد و مهمتر از آن، رهبری دشمن قدیم، غرب را به عهده داشت، نخستین و بزرگترین دشمن این برنامه میدانست.»
وی در ادامه، ضمن توضیحاتی که درباره صفت «شیطان بزرگ» برای آمریکا که از طرف امام راحل (ره) داده شد، می نویسد: «امام خمینی از موضع گیریهای دشمنانه ابر قدرت آمریکایی نمی هراسید، ولی از آن چیزی که از ناحیه آمریکا هراس داشت، گمراه کنندگی و فریبندگی شیوه زندگی آمریکایی بود. خطر گمراهی غربی که در ایران غربزدگی خوانده میشود، از مدتها قبل یکی از مورد توجه ترین موضوعات مورد بحث نویسندگان ایرانی شده است.»
پروفسور برنارد لوئیس در صفحه 177 همین کتاب خود، ضمن مقایسه موفقیتهای جنبشهای نوین نهضت احیای تفکر دینی در کشورهای اسلامی می نویسد: «افراطیون مصری صرفا موفق شدند حاکم خود را نابود کنند، اما رژیم مصر نجات یافت و سیاست خویش را ادامه می دهد، اما افراطیون ایرانی موفقیت بیشتر را از آن خود کردند، رژیم را نابود ساختند و در کشور خود چنان انقلاب فراگیری را به پیروزی رساندند که شهرت آن سر تا سر جهان اسلام را فرا گرفت».