عوامل نفوذی طالبان در صفوف نیروهای امنیتی؛ دولت کابل «هوشیار» باشد
افغانستان در پایان یک مذاکرهی نفسگیر قرار گرفته است. مذاکرهای که امریکا و طالبان تمام قدرت و مهارتهای دیپلماتیک را برای اقناع همدیگر به کار بستند تا به جنگ افغانستان خاتمه داده شود. اکنون انتظار میرود که دو طرف، پروندهی مذاکره را پس از یک سال و چند ماه، ببندند. در این میان، افغانستان با این که در مذاکرات امریکا و طالبان هیچگونه نقشی را نداشت و همواره در پشت درهای مذاکره سرگردان بود؛ اما مهمترین بیان مسألهی این مذاکرات، افغانستان است که به توافق دو طرف و نتیجهی آن مشروعیت میدهد.
در حال حاضر دو چالش جدی، بیش از هر چالش دیگر، به نتایج مذکرات صلح امریکا و طالبان سایه افکنده و ممکن است که بحث اجرایی شدن توافقنامهی صلح را زیر پرسش قرار دهد. اول، برقراری آتشبس و دوم، کاهش خشونتها؛ خواست اساسی دولت افغانستان برقراری آتشبس است؛ آتشبسی که دو سال قبل در تمامی شهرهای افغانستان اتفاق افتاد و طرفهای جنگ با پیشانی باز، همدیگر را به آغوش کشیدند؛ اما طالبان به کاهش خشونتها در شهرهای بزرگ افغانستان توافق نظر دارند. در حال حاضر این دو چالش، نقطهی محوری اختلافهای دولت کابل و طالبان است. گروه طالبان، در حالی از کاهش خشونتها سخن میزنند که جنگجویان این گروه، به تازگی، مرکز جدید ولسوالی ارغنداب ولایت زابل را تحت کنترل درآورده اند. پس از تصرف این ولسوالی، شماری از منابع محلی ولایت زابل نیز مدعی شده اند که یک فرماندهی پولیس پس از کشتن سه سرباز، با هژده نظامی پولیس به گروه طالبان پیوسته اند.
در کشورهای در حال جنگ، تسلیم شدن افراد و فرماندهان طرفها به یک دیگر، یک امر معمول و قاعدهی پذیرفته شده است؛ اما وقتی یک فرماندهی پولیس و نظامیان همراه او به گروه طالبان میپیوندند، این موضوع نگرانیها از«عوامل نفوذی» را در میان نیروهای امنیتی بیشتر عریان میکند. شبیه این گونه موارد، حداقل در چند سال اخیر، چندین مورد اتفاق افتاده است؛ به طور نمونه، در بیستم ماه حوت سال 2015، دو سرباز پولیس محلی، هشت نفر از همکاران خود را در ولایت زابل کشتند و بعد به گروه طالبان پیوستند. در یک حملهی نفوذی دیگر در همین سال، در ولایت کندهار، پنج پولیس کشته شدند و همین طور، چندین مورد دیگر طی چهار سال اخیر در افغانستان رخ داده که بیشترین این رویدادها در میان نیروهای پولیس اتفاق افتاده است.
اینگونه عوامل نفوذی در میان نیروهای امنیتی به خصوص پولیس ملی بار دیگر در ولایت زابل اتفاق افتاد. منابع محلی در ولایت زابل گفته اند یک فرماندهی پولیس ولسوالی ارغنداب این ولایت و هژده نظامی همراه او با تمام تجهیزات نظامی شان به گروه طالبان پیوسته اند.
مسؤولان وزارت داخله تأیید میکنند که به دلیل خلق مشکلات جدی در یکی از پوستههای پولیس ولسوالی ارغنداب، یک فرماندهی پولیس و هژده نظامی همراه او به طالبان پیوسته اند؛ اما هنوز مشخص نیست که این نظامیان پولیس چرا و چگونه به این گروه ملحق شده اند. مروه امینی، معاون سخنگوی وزارت داخله، عوامل نفوذی در میان نیروهای پولیس را رد میکند و میگوید که بررسیهای بیشتری در این زمینه آغاز شده و بعدا مشخص خواهد شد که آیا این افراد تسلیم شده و یا هم به دلیل مشکلات دیگری به طالبان پیوسته اند.
استمرار این حوادث، قدرت پرخاشگری گروه طالبان را بلند میبرد و از جانبی هم، مذاکرات صلح بینالافغانی که قرار است در آینده برگزار شود، را به شدت متأثر میکند. به دنبال حوادث عوامل نفوذی طالبان در میان نیروهای امنیتی، شماری از آگاهان نظامی، بر این باور استند که در جریان هر مذاکره، حوادثی از قبیل تسلیم شدن طرفهای جنگ به یکدیگر به وقوع میپیوندد که مسألهی جدیای نیست؛ در برخی جاها، ممکن است عوامل نفوذی باشد، یا کمک نرسیده و یا هم مهمات جنگی را تمام کرده اند که نیاز به تحقیقات دارد.
میرزامحمد یارمند، آگاه نظامی، میگوید؛ توافقیکه میان امریکا و طالبان صورت گرفته و قرار است در آیندهی نزدیک امضا شود، پس از امضای این توافقنامه، مذاکرات بینالافغانی آغاز میشود که در این صورت، نیاز اساسی است تا اجماعی از سوی دولت افغانستان و گروه طالبان شکل بگیرد.
یارمند، معتقد است که در این اجماع گزینههای مورد توجه دولت افغانستان و گروه طالبان مطرح میشود و پس از آن، دو طرف به سوی مذاکره میروند؛ در واقع، مذاکره مرحلهی گزینهها است و ممکن، گزینههای مطرح شده از سوی طرفها رد و یا قبول شود. در هر صورت به احتمال زیاد، یکی از طولانیترین مذاکرات خواهد بود.
این آگاه نظامی، بیان میکند که اجماع به خاطر این است تا لایههای مختلف اجتماع طرفدار دولت افغانستان و گروه طالبان به آگاهی کامل قرار گیرند و اگر صلح در کشور تأمین میشود، ناامنیها بروز نکند. به بیان دیگر، تعدادی از جنگجویان طالبان به گروه داعش ملحق نشوند تا زمینهساز یک ناامنی دیگر باشند.
مهارت و فهم مذاکره برای دولت افغانستان بسیار مهم و ضروری است؛ مذاکرهای که جنگ، مبارزه، سلطه، غلبه و از این قبیل واژههای نامیمون را از قاموس افغانستان ریشهکن کند. امروزه مذاکراتی که میان امریکا و طالبان جریان دارد و قرار است که رشتهی این مذاکرات به دولت افغانستان و گروه طالبان تعلق گیرد، نقش افراد و گروههای مذاکرهکننده در دستیابی به اهداف (ختم جنگ افغانستان) مهم و حیاتی به نظر میرسد.
به عبارت دیگر، میتوان گفت مذاکره، آبستن سوژههای کلیدی است که دو یا چند نفر و یا گروهی دارای هدفهای مشترک و متضاد، طرحهای پیشنهادی خود را به منظور حل منازعات بیان میکنند و شرایط خاصی را مورد بحث قرار میدهند تا احتمالا به توافق برسند. در عین حال، مذاکره، صورتی از تصمیمگیری مشترک است که در بیشتر موارد، به عنوان داد و ستد و یا هم بدهبستان آشکار میان دو طرف است که هر یک چیزی را از دیگری میخواهد؛ به همین خاطر، هر یک از دو طرف میتوانند پیشنهاد طرف مقابل را نپذیرند.
در مذاکرات امریکا و طالبان، بزرگترین دادوستد «همان خروج نیروهای خارجی از افغانستان و قطع همکاری طالبان با شبکههای تروریستی» است؛ اما این که امریکا و طالبان با چه توافقهای بنیادیای به تفاهم رسیده اند، هنوز جزئیات این توافق بیرون داده نشده؛ اما آنچه دولت افغانستان را مستلزم میکند، این است که مهارت و قدرت فهم خود را برای قطع کامل جنگ و خشونت در مذاکره با طالبان، بلند ببرد؛ بنابراین، دولت افغانستان در مذاکره با طالبان باید روی موضوعات طرحشده، ارزشگذاری و بعد مذاکره کند که آیا واقعا مذاکره بالای تعدیل قانون اساسی و یا هم بالای نظام جمهوری، میارزد یا خیر.