آقای هبت الله! قربانی می بخشد یا قاتل؟
در 18 سال گذشته، شبیه به دوران حاکمیت امارت اسلامی، طالبان در مناطق تحت تسلطشان، مردم را از ابتداییترین حقوق حیات محروم کردند. بستن مکاتب، ویرانکردن تأسیسات عمومی، باجگیری از مردم به بهانهی تأمین منابع مالی جهاد، راهزنی، سنگسار زنان، کشتار و شکنجهی مخالفان فشردهی بسیار کوچک از کارنامهی طالبان است.
ملا هبتالله آخندزاده، رهبر گروه طالبان به مناسبت امضاشدن توافق صلح ایالات متحده و طالبان، در پیامی خطاب به مخالفان گروه تحت رهبریاش گفته است که جنبش طالبان، مخالفان خود را مورد عفو قرار میدهد. گویی رسم سرای در روزگار ما چنان شده که جلادان به قربانیانش بخشش هدیه میدهند. برخلاف طالبان، برای مردم افغانستان اما دشوار است که هزاران جنایت و زخم جانکاهی را که این گروه بر خاطرهی تاریخ ثبت کردهاند ببخشند.
طالبان به سختی میتوانند ادعا کنند که جرم مردم افغانستان و مخالفان این گروه، چیزی بیشتر از مخالفت و نهگفتن به تفکر طالبانی باشد. اگر مخالفبودن با تفکر طالبانی، سبک زندگی، نظم اجتماعی و سیاسی مدنظر طالبان را جرم فرض کنیم، سزای این جرم هرچه باشد، کشتار دستهجمعی، خونریزی، اعدام و سرکوب نیست. اگر سخن از داد و عدل و بخشیدن یا نبخشیدن باشد و مردم افغانستان در عمل توان و صلاحیت تصمیمگیری در مورد مصالحه با طالبان و تعیین نسبت با گذشته، حال و آینده را داشته باشند، پرسش این است که جرم طالبان چیست و این گروه بابت ارتکاب جرایمی که انجام داده است، چه مکافاتی باید بپردازد؟
از سالهایی که استیلای طالبان بر افغانستان از جنوب کشور کلید خورد، آغاز میکنیم. در میانهی ولسوالی جندهی غزنی و شاهجوی زابل، منطقهای موسوم به کندیپشت قرار دارد که یکی از بدنامترین محلات کشتار قومی و نژادی جنگجویان طالبان بود. این گروه، دهها غیرنظامی را صرفا به جرم تعلق نژادی و قومی به گروهی خاص، در این منطقه به رگبار بستند. «کلهمنارهای کندیپشت»، یکی از خاطرات رقتبار و نفرتآور دوران استیلای طالبان بر افغانستان است. طالبان پس از تصرف پایتخت، در مسیر پیشروی به سمت شمال کابل، تاکستانهای شمالی را به آتش کشیدند. در شنیعبودن جنایت سوزاندن مزارع، تاکستانها و درختان همین بس که چنین اتفاقی در کل تاریخ بشر به ندرت رخ داده است. پس از شکستهشدن محاصرهی بامیان و تصرف این ولایت به دست طالبان، جنگجویان این گروه، صدها غیرنظامی را در ولسوالی یکاولنگ قتل عام کردند. جنگجویان طالبان، جنایت مشابه را با گرایش تصفیهی قومی در مزارشریف پس از تصرف این شهر انجام دادند و صدها غیرنظامی را به جرم تعلق قومی به رگبار بستند.
در طول حاکمیت پنجساله و سیاه طالبان بر افغانستان و مشخصا پایتخت، نصف جمعیت افغانستان در پستوی خانهها تبعید و صدها هزار زن و دختر از حق کار، آموزش و حتا گشتوگذار در معابر عمومی و جادهها محروم شدند. در نیمهی دوم دههی هفتاد خورشیدی، کمتر زنی در کابل و دیگر شهرهای کشور، از گزند شلاق طالب بر ساقهایش فرار کرده است. در آن دوران نکبتبار، سهم زنان افغانستان از جهان، به صرفا تماشای محیط از پشت پنجرهها با پردهی پوشیدهی خانهها یا جالی برقعها محدود میشد. جادهها، میدانها و استدیومهای ورزشی کابل، محل هزاران نمایش خونین و بیرحمانهی سنگسار، اعدام و تیرباران انسانها بود. در آن سالها، شلاقزنی، شکنجه و توهین و تحقیر انسانها به جرم رفتارهایی چون نداشتن ریش، پوشیدن شلوار یا نافرمانی از دستورات خفقانآور طالبان، جزو رخدادهای روزمره و معمولی تلقی میشد.
پس از سقوط حاکمیت طالبان، در 18 سال گذشته، گذشته از جنگ این گروه با نیروهای امنیتی و خارجی، آمار قربانیان غیرنظامی حملات طالبان سر به دهها هزار نفر میکشد. شهرهای افغانستان از هرات تا کابل، از جلالآباد تا بغلان و از مزارشریف تا قندهار، هزاران حملهی انتحاری، موتربمب، حملهی مسلحانه و بمبگذاری را به یادگار دارد. شهرهای افغانستان پر از زخم طالب است. در پایتخت، کمتر کسی پیدا میشود که یک یا چند خاطرهی خونین از محلات مختلف شهر که با حملهی طالبان به خون و گوشت انسانها رنگین شده، نداشته باشد. در بیشتر حملات طالبان، آمار قربانیان و مجروحان ملکی چندبرابر تلفات نظامی بوده است. جادههای افغانستان، هزاران کشتار، گروگانگیری و ضرب و شتم افراد توسط جنگجویان طالبان را در خود ثبت کرده است.
در 18 سال گذشته، شبیه به دوران حاکمیت امارت اسلامی، طالبان در مناطق تحت تسلطشان، مردم را از ابتداییترین حقوق حیات محروم کردند. بستن مکاتب، ویرانکردن تأسیسات عمومی، باجگیری از مردم به بهانهی تأمین منابع مالی جهاد، راهزنی، سنگسار زنان، کشتار و شکنجهی مخالفان فشردهی بسیار کوچک از کارنامهی طالبان است. مناطق تحت تسلط طالبان نهتنها جغرافیای جنگ، ویرانی، فقر و حامل دهها هزار زخم بر سینهی مادران، پدران، یتیمان و بیوهزنان است که در این حوزه، یک نسل بهدلیل دشمنی طالبان با آبادی و آموزش، سوخته است. به احتمال بالا، مجموع دخترانی که در مناطق تحت تسلط طالبان در 18 سال گذشته به دانشگاه راه یافتهاند، از تعداد دخترانی که در یک سال از یک مکتب به دانشگاه راه مییابند، کمتر باشد. طالبان، در مناطق تحت سلطهیشان، یک نسل را سوزاندند.
برای مردم افغانستان، بسیار دشوار است که این حجم از جرم و جنایت طالبان را ببخشند و نادیده بگیرند. چه این که، برای فهرستکردن جنایتهای طالبان، به هفتاد من کاغذ نیاز میافتد و آنچه نگاشته شد، فشردهی ناچیزی از درشتترین رفتارهای این گروه در حق مردم بوده است. طالبان هرگز نمیتواند، این جنایاتشان را انکار کند یا از زیر بار مکافات آن، تبرئه شود.
واقع این است که فارغ از تعارفات و تکلفات در مجالس سیاسی، مردم افغانستان در پروسهای که با امضای توافق میان ایالات متحده و طالبان کلید خورده، نقش و تصمیم ندارند. همانطور که پس از شکست امارت اسلامی، مردم افغانستان در جایگاهی نبودند که نسبت به جنایتهای جناحهای مجاهدین در جنگهای بدنام و خونین داخلی تصمیم بگیرند. اگر مردم به واقع و در عمل، صاحب چنین صلاحیت و جایگاهی باشند، بخشیدن این همه زخم و جنایت بر گروههای مجاهدین و طالبان، دشوار و ای بسا ناممکن است.
آقای هبتالله! اکنون که مردم افغانستان در جایگاه تصمیمگیرنده و بخشنده نیستند، شما بهراحتی و با تمام وقاحت میتوانید مانور دهید که مخالفان گروه تحت رهبری و کارنامهی بدنامشان را بخشیدهاید. مردم حتا در جایگاهی که تصمیمگیرنده نیستند نیز در مورد بخشیدن شما و گروه تحت رهبریتان اکراه و تردید جدی دارند. شما و دیگر گروههای جهادی دخیل در چهل سال جنگ افغانستان میتوانید از درماندگی و ناتوانی مردم افغانستان در تعیین سرنوشتشان استفاده کرده و این توافق را به معنای بخشیدن جرم «مخالفت مردم» بر آنها، تفسیر و تعبیر کنید، اما واقع این است که در نادعادلانهترین و بدویترین محیط جهان نیز، بخشیدن یا نبخشیدن، حق انحصاری قربانیان است نه جلادان.