• جمعه, 07 ثور 1403
    خبرگزاری افغان ایرکا

عبدالرحمن به چه شکل امیر افغانستان گشت؟

وقتی یک افغان بهتر از یک قدرت اشغالگر در مورد افغانستان کار می تواند.
ظهور نحس عبدالرحمن در صحنه سیاسی و نظامی افغانستان بزرگترین لکه ننگ تاریخ قوم و قبیله بارکزایی ها و عار و شرم بشریت است. همین مضمون را با تغییر نام گریفن به زلمی خلیلزاد، کلمه طالبان را بجای نام عبدالرحمن و کلمه امریکا را بجای کلمه انگستان قرار داده بخوانید، تا وضعیت امروزی افغانستان را فهمیده بتوانید. افغان ها مثل مورچه و زنبور عسل در شیوه زندگی خویش در بخش های مختلف تغییر کردنی نیست. رحمن با با بجا گفته بود:
لکه ونه مستقیم پخپل مکان یم
که خزان را باندی راشی یا بهار

بغاوت و شورش افغان ها در برابر حاکمیت انگلیس تاثیرات خویش را بالای لندن بجا گذاشت و در اوایل 1880م انتخابات زود هنگام توسط دیزراییلی صدراعظم انگلستان برگزار شد. لپل گریفن، سرکار پنجاب توظیف می گردد که راه بیرون رفت از قضیه افغانستان را سراغ و زمینه ختم مداخلات مستقیم انگلستان در امور افغان ها را فراهم سازد.

بزرگترین رسالت گریفن یافتن یک شخصیت شرفباخته خود فروخته افغان بود که نقش انگلیس ها را بهتر از هر انگلیس در دفاع از منافع انگلیس در افغانستان ایفا بتواند. همزمان این شخصیت در چهره و ظاهر افغان علیه افغان ها کار بتواند. گریفن مقدمتر از همه این مساله را با سران قبیله و قوم محمدزایی ها مطرح می سازد. سران محمدزایی نیز تن به ایفای این رسالت ننگین داده و از نماینده انگلیس تعهد می گیرد که سپردن این نقش بجز قبیله محمدزایی برای هیچ قبیله دیگر جواز نداشته باشد. گریفن نیز این پیشنهاد را بدون اگر و مگر و لات و منات گویی قبول می کند. اما مشکل انگلیس ها انتخاب از بین خودفروخته های محمدزایی بود. نام خدای محمدزایی ها. شمار کسانی که حاضر بودند چنین رسالت شرم آور را بدوش گیرد، در داخل قوم و قبیله کم نبود. هر یک از سران محمدزایی در نفی دیگر خواستار ایفای نقش بهتر در خدمت انگلیس بودند. ایوب خان از هرات، شیر علی خان پسر مهردل خان از قندهار و محمدزایی های کابل در این مسابقه تلاش می کردند یکی از دیگری در نوکری و چاکری انگلیس ها گوی سبقت را برباید. در این وقت یک تحولی در شمال افغانستان اتفاق افتاد که همه چیز را تغییر داد. این تحول ظهور یک شخصیت بی وجدان بنام عبدالرحمن بود که کسی از بین قبیله بارکزایی با وی در بخش خودفروشی و چاکری رقابت نمی توانست. عبدالرحمن تا این دم در خدمت روس ها در سمرقند بسر می برد.

وقتی عبدالرحمن از فوت شیر علی، امیر کابل، خبر شد فورا عریضه ای عنوانی باداران روسی خویش نوشته و اجازه خواست که برای بدست آوردن امارت کابل دست بکار شود اما روس ها این تقضای وی را رد کرد. بعد از خلع صلاحیت ایوب خان و اشغال کابل توسط انگلیس ها، روس ها برای عبدالرحمن اجازه رفتن بصوب کابل را می دهند. عبدالرحمن قصد رفتن پیش میر بدخشان را می کند زیرا هر دو با هم خویشی داشتند باین معنی که دختر بین طرفین رد و بدل می گشت. در شهر سمرقند عبدالرحمن به زیارت پیر خواجه احرار می رود. عبدالرحمن به توصیه پیر، توغ (بیرق) وی را با خود باید ببرد زیرا به برکت آن توغ وی خواهد توانست امارت کابل را تصاحب گردد.

بعد از تسخیر بدخشان و شکست مخالفین و حریفان که همه از خانواده و قبیله شخص عبدالرحمن و محمدزایی بودند، در بهار 1880م تمام جغرافیای ترکستان با تایید ضمنی روس ها تحت کنترول عبدالرحمن در آمد. لپل گریفن، نماینده انگلیس تمام حرکات و سکنات عبدالرحمن را از نزدیک زیر نظر داشت. در اوایل اپریل 1880م گریفن هیاتی را پیش عبدالرحمن در خان آباد فرستاد تا وی را از نظر خریداری تا و بالا کند. گریفن برای عبدالرحمن می گوید در صورتی که وی تعهدات پدر محمد افضل و اجداد خویش امیر دوست محمد خان را نسبت به انگلیس ها رعایت بتواند، منظوری تقرر وی را بحیث امیر کابل بجای محمد یعقوب پسر کاکایش امضاء می نماید. پاسخ عبدالرحمن باین پیام دو پهلو بود. عبدالرحمن در باطن خواست را قبول کرد ولی در ظاهر برای اغوای مردم زیر فرمانش جهاد علیه انگلیس ها را بحیث یک کشور متجاوز کفری روا می داشت. عبدالرحمن این سوال را از انگلیس ها می پرسیدند اگر وی خود را در بست تسلیم خواست های انگلستان سازد آیا انگلیس ها وی را در فتح قندهار و هرات از دست عبدرزادهایش کمک خواهد شد؟

گریفن جلسه ای را از سرداران گوناگون بارکزایی ها و اربابان غلزایی بشمول ملاها و روحانیون سنی در قسمت شیرپور کابل دایر ساخت. اکثریت شرکت کنندگان جلسه از نماینده انگلیس تقلا داشتند که تقرری یعقوب خان یا موسی پسر وی را بامارت کابل منظور دارد. بعد از آنکه گریفن باین خواست بزرگان افغان جواب رد داد، یاس و سردرگمی بین افغان ها مستولی گشت. گریفن اعلام کرد که انگلیس ها در نظر دارد جغرافیای افغانستان به سه بخش قسمت گردد. اما این طرح مورد قبول افغان ها نبود.

در این وقت است که غلام حیدرخان لوگری بالای قوای انگلیسی مستقر در چاراسیاب حمله می کند. لشکر غلزی بین 12 الی 15 هزار بقیادت ملا مشک عالم بالای سربازان انگلیسی تحت قیادت جنرال استیوارت در قسمت احمد خیل حومه غزنی حمله می کنند. جنگ خونین بین قوای انگلیسی و لشکر غلزی در می گیرد. در این جنگ بیش از یک هزار غلزی کشته می شوند. این جنگ بدستور یعقوب خان پسر امیر شیر علی خان صورت گرفت. بعد از این حادثه انگلیس ها بکلی از یعقوب خان دست شسته و روی طرف عبدالرحمن می کند.

در ماه می 1880م انگلیس ها در موقعیت و موضع امروزی امریکا و موقف 1988م شوروی ها بود. انگلیس ها تلاش داشتند به هر قیمتی شود مداخله مستقیم خویش در افغانستان را خاتمه بخشیده و یک مزدور افغان را بحیث نایب خویش در کابل مقرر نماید که با مصرف ناچیز و بدون شرکت سربازان انگلیسی از منافع انگلیس و اهداف انگلیس در منطقه دفاع بتواند. قبلا انگلیس ها بالای استقرار دفتر نمایندگی انگلیس در کابل با دوست محمد خان و شیر علی خان پا فشاری داشتند ولی حالا انگلیس ها از همان خواست خویش نیز منصرف گشتند. این کار افتخار بزرگی را نصیب عبدالرحمن ساخت تا برای پیروان خویش وانمود سازد که وی انگلیس ها را بزانو در آورد و دست انگلیس ها را از مداخله در امور افغانستان بکلی قطع کرد ولی در خفا عبدالرحمن در بست خود را در اختیار انگلیس ها قرار داده و برای انگلیس ها تعهد سپرد که در حضور وی هیچ نیازی به استقرار نمایندگی انگلیس ها در کابل نیست. انگلیس ها هر چه خواسته باشند از طریق وی می تواند آن را اجراء‌بدارند. یگانه چیزی که انگلیس ها با عبدالرحمن موافق نبود اداره قندهار بود. انگلیس ها قرار قول و قرار قبلی، در نظر داشتند قندهار را در کنترول شیر علی خان نگهدارد ولی عبدالرحمن تلاش داشت قندهار جزو قلمرو وی قبول گردد.

بعد از این مذاکرات سری، عبدالرحمن روز بروز خود را بطرف کابل نزدیک و نزدیکتر می ساخت. کابل هنوز هم در تصرف انگلیس ها بود. در ماه جولای 1880م وی وارد چاریکار شد. ملاها و ریش سفیدان پنجشیر، کوهستان و تگاب با عجله خود را پیش عبدالرحمن رسانده و شروع به پا بوسی عبدالرحمن سوار بر اسب نمودند. بتاریخ 19 جولای عبدالرحمن نامه ای از گریفن گرفت که در آن برای عبدالرحمن این پیام خوش داده می شد که انگلیس ها قرار است کابل را ترک کنند. پیش از ترک کابل انگلیس ها حاضرند منظوری عبدالرحمن را بحیث امیر کابل امضاء و وی را بشکل رسمی طی مراسم خاص بکرسی امارت کابل بنشاند. این کار بحدی غیر مترقبه بود که باعث حیرت و تعجب خود عبدالرحمن گشت. عبدالرحمن با عجله جلسه ای را از ملاها و ریش سفیدان محل ترتیب و بیعت شان را از خود بحیث امیر کسب کرد. دو روز بعد گریفن رسما مقرری عبدالرحمن بحیث امیر کابل را اعلام کرد. این در حالی بود که عبدالرحمن هنوز هم در چاریکار بسر می برد و هرگز پیش بین تحولات با این سرعت نبود.

این هم نمونه ای از وضعیت یک امیر افغان (امیر شیر علی خان کاکای عبدالرحمن) در بین رقابت های منطقوی دیروز و وضعیت امروز مغز متفکر افغان در رقابت های مشابه!

عبدالحمید

  پربازدید ترین