• چهار شنبه, 05 ثور 1403
    خبرگزاری افغان ایرکا

اشتباه تاریخی سران هزاره که به سخنان سلطان علی کشتمند باور نداشتند!

اشتباه تاریخی سران هزاره که به سخنان سلطان علی کشتمند باور نداشتند!

جعفری باران / «سال 1366» در منطقه یی از تهرانِ بزرگ، بهارستان با چند تن از دوستانی که به تازگی در آن زمان از چنداولِ کابل به تهران مهاجر شده بودیم در یک اتاقِ مجردی با هم زندگی می کردیم.

یکی از رفقایم بنام “عزیز” از بلخ باستان بود. او‌ در اوایل مشغول خیاطی بود و بعدها به کفاشی یا بوت دوزی مصروف شد. وی یکی از برادران فرمانده”ایثار” از فرماندهان “ حزبِ حرکت اسلامی بود”. که ایشان هم در تهران مستقر بودند و از مسئولان نظامی حرکت اسلامی نیز بود.
دقیقاً در همان روزها بود که دیگر، بردارِ عزیز به تهران آمد.

ایشان “صادقیار” تخلص می کردند که متاسفانه اسم کوچک شان فراموشم شده است. آقای صادقیار از سوی دولت وقت به عنوان دیپلمات به سفارت کشور، فرستاده شده بود.
در بخش کنسولیِ سفارت مشغول بودند. صادقیار قبلاً‌ منحیث مجری در تلویزیون ملی نیز کار کرده است.

در آن روزها مهاجرین افغانستانی با سفارت افغانستان در تهران هیچ نوع ارتباطی نداشتند. افغان های مقیم در ایران باورمند بودند که دولت وقت یک دولت مزدور و دست نشانده‌ی شوروی سابق است.

همان سال آقای “اسد الله کشتمند” سفیر افغانستان در تهران بود.
عزیز از اینکه برادرش صادقیار کارمند سفارت بود این مسئله را از دید دیگر دوستان مان پنهان می کرد صرفاً شخص من و “بسم الله رضایی” از این مسئله آگاه بودیم. رضایی از سرچشمه است.
روزی از عزیز خواستم که با صادقیار صحبت کند تا زمینه ی ملاقات را با سفیر هماهنگ کند. در آن روزها سفیر به نُدرت ملاقاتی را می پذیرفت.
بالاخره بعد از پیگیری های دوامدار موفق شدیم به بهانه ی اخذ پاسپورت به سفارت کشور حضور بیابیم.
نخستین باری بود که به سفارت کشورمان می رفتم و از نزدیک می دیدم.
به محض ورود به سفارت متوجه شدم که پرچم کشورم به اهتزاز در آمده است. احساس غرور می کردم و نیز خوشحال بودم.

با وجود اینکه به مدت دو سال در جبهات جنگ حضور داشتم و در قبال دولت وقت می جنگیدم احساس عجیبی بر من حکم فرما شد و خود را گناهکار و مقصر می پنداشتم و نیز فکر می کردم مبارزه ی مجاهدین در مقابل حکومت وقت اشتباه است. بالاخره بعد از کلنجار رفتن با خودم نوبت ملاقات با سفیر فرا‌ رسید.

جوان بودم و کم تجربه به درستی نمی دانستم که دیدار با مقامات ارشد با چه دسپلینی صورت می گیرد. چند سالی را که در جبهه بودم روحیه ی جهاد و مجاهدین بر من تاثیر قابل ملاحظه یی را گذاشته بود هر شخصی را برای دولت خدمت می کرد را کافر می دانستیم.

سفیر کشور دستان مان را به گرمی فشرد و با گشاده رویی از ما استقبال کرد. اسد الله کشتمند را شخص تحصیل یافته و آگاه یافتم.

حرف های سیاسی بین مان رد و بدل می شد سفیر کشور نیز از شرایط حساس سیاسی کشور سخن می گفت وی یاد آور شد که در چنین وضعیت سیاسی، هزاره ها با هوشیاری تمام باید از چنین اوضاع سیاسی در کشور به نفع خوشان استفاده کنند. هزاره ها باید از راه مسالمت آمیز نیز به حقوق سیاسی و اجتماعی شان دست یابند.

کشتمند خاطر نشان کرد که من اولین سفیر هزاره هستم که از سوی دولت افغانستان به کشور مهمی به عنوان عالی ترین مقام دیپلماتیک فرستاده شده ام.
سفیر کشور از رنج تاریخی هزاره ها آگاهی کامل داشت او با ما درد و دل زیاد کرد.

ولی ما زیادی نسبت به گفته هایش ایمان نداشتیم بلکه فکر می کردیم او برای فریب ما چنین سخن هایی می گوید تا ما را اغفال کند که دوباره به کابل برگردیم و سربازی نجیب را بکنیم.

در آن روز آقای سفیر از برادرش نخست وزیر کشور محترم”سلطان علی کشتمند” خاطره ی غمگینی را برای مان نقل کرد.

در یکی از روزها نخست وزیر کشور، به یکی از هتل های دولتی می رود و همچنان از قسمت آشپز خانه ی هتل دیدن می کند. دو شخصی را می بیند که مشغول کار کردن هستند یکی از آن دو نفر سر آشپز و دیگری دستیار سر آشپز بود. آنها هزاره بودند.

سلطانعلی کشتمند از آن دو شخص می پرسد که «چه مشکل دارید؟» پاسخ می دهند: «ما خانه نداریم.»
کشتمند فوری دستور می دهد که در مکروریان 3 به آنها خانه داده شود.

فردای آن روز نخست وزیر در دفتر کاری خویش بود که متوجه ی حضور آن دو نفر می شود و برای ملاقات تقاضا می کنند. به دستیارم گفتم اجازه دهید آنها وارد شوند. آن دو نفر سراسیمه و پریشان به نظر می رسیدند نزد خود گفتم شاید اینها احساس دَین می کنند یا اینکه مسئولین، خانه ها را به آنها هنوز تحویل نداده اند به دستیارم دستور دادم فوراً با مسئول مکروریان ها تماس بگیرد. آن دو نفر با شرمندگی گفتند نه کشتمند صاحب خانه یی را که تو به ما بدهی در آن خانه نماز ما نمیشه! بجای خانه به ما پول نقد بدهید. سخت اندوهگین شدم پرسیدم پول نقد بدهم آیا نمازتان قبول میشه؟...

اگر تاریخ را بدرستی و عمیق مطالعه و مرور کنیم. دریافت می کنیم که سلطان علی کشتمند نخست وزیر با صلاحیتی بوده و همچنان شخصیت دلسوز به تمام اقوام کشور بوده است. وی باورمند بود که راه حل بن بست سیاسی در کشور “گفتمان” است.
این اشتباه تاریخی سران هزاره بود که به سخنان کشتمند باور نداشتند.

“جعفری باران”

  پربازدید ترین