• جمعه, 10 حمل 1403
    خبرگزاری افغان ایرکا

آیا بازگشت «خلافت اسلامی» ممکن است؟

نظام خلافت هیچ ریشه‌ای در متون اولیه اسلامی ندارد بلکه زمامداران فاسد، این نظام را بخشی از باورهای دینی جا زده‌اند تا پایه‌های نظام‌های فاسد و استبدادی را مستحکم‌تر کنند.

ظهور جنبش‌های اسلام‌گرا، از اخوان‌المسلمین و حزب التحریر گرفته تا سلفی‌های جهادی (القاعده و داعش و...)، رابطه‌ای وثیق با موضوع خلافت دارد. این جنبش‌ها سقوط خلافت اسلامی (سلطنت عثمانی) را به مثابه مصیبتی بزرگ تلقی می‌کنند که "امت اسلامی" را ناتوان و خوار و زبون ساخته است.
از این‌رو، احیای خلافت را در سرلوحه برنامه‌های خود قرار داده‌اند تا بلکه با بازگشت نظام خلافت، مسلمانان گذشته طلایی خود را بازیابند و عظمت از دست‌رفته را دوباره به دست بیاورند.

در این میان، نقش سازمان اخوان‌المسلمین از همه برجسته‌تر است، چه این‌که گروه‌هایی همانند حزب التحریر و سلفی‌های جهادی در واقع میراث‌بر اندیشه‌های اخوانی استند. تقی‌الدین نبهانی پیش از آن‌که حزبی جدید را در سال 1953 میلادی تأسیس کند عضوی از سازمان اخوان‌المسلمین بود. تنها تفاوت اخوان ‌المسلمین با حزب التحریر در این است که حزب التحریر از همان آغاز می‌خواهد روی تأسیس خلافت تمرکز کند، حال آن‌که اخوان‌المسلمین آرزوی بازگشت خلافت را در سر می‌پزد اما تأسیس خلافت را به بعد موکول می‌کند و پس از طی مراحلی ممکن می‌شمارد.

سلفی‌های جهادی نیز نسب فکری از اخوان‌المسلمین می‌برند. در دهه شصت قرن بیستم میلادی، با انتشار نوشته‌های اسلام‌گرایانه سید قطب، جماعت‌هایی در میان اخوان‌المسلمین ظهور و گسترش یافتند که مرجعیت سید قطب را پذیرفته بودند و به پیروی از وی جامعه‌های اسلامی معاصر را جامعه‌هایی جاهلی قلمداد می‌کردند که می‌باید دو‌باره به اسلام بازگشتانده شوند و معتقد بودند که این کار ممکن نیست جز از طریق زنده کردن خلافت اسلامی. وقتی سید قطب از سوی رژیم جمال عبدالناصر به جوخه اعدام سپرده شد، اندیشه‌های افراطی‌اش در میان صفوف اخوان‌المسلمین گسترشی روز‌افزون یافت و صدای اعتدال‌گرایان در این جنبش به خاموشی گرایید. گروه‌هایی همچون القاعده و داعش تا حدود زیادی متأثر از افکار سید قطب هستند.
با این‌همه، پرسش این است که آیا واقعاً احیای خلافت اسلامی (که گاهی از آن به حکومت اسلامی تعبیر می‌کنند) در حال حاضر امری ممکن است؟

جاذبه خلافت اسلامی
حقیقت آن است که رؤیای احیای خلافت رؤیایی شیرین و جذاب است و تا هنوز هم می‌تواند جوانانِ مسلمان پر‌شر و شور را به سوی خود بکشاند. اسلام‌گرایان به این نتیجه رسیده‌اند که از طریق عَلَم کردن موضوع خلافت می‌توانند نیرو گرد آورند و در میان مردم نفوذ کنند.

نظریه‌پردازان جنبش‌های اسلام‌گرا این‌گونه القا کرده‌اند که "خلافت" از باورهای اصلی دین است و مخالفت با آن، خیانت آشکار به اسلام و مسلمانان است.
از سوی دیگر، تئوریسین‌های این جنبش‌ها با برخورد گزینشی به تاریخ اسلامی، عظمت از دست‌رفته مسلمانان را مرهون خلافت می‌دانند و ضعف فعلی‌شان را مرتبط به از دست رفتن نظام خلافت می‌انگارند.

همچنین این نظریه‌پردازان، وحدت اسلامی را لازمه برپایی خلافت تلقی می‌کنند که طبعاً این وحدت با توجه به گستردگی و تنوع جغرافیایی و نژادی جهان اسلام، عامل اصلی قدرت‌یابی و عظمت امپراتوری اسلامی می‌تواند بود.
خلافت‌خواهان به این باور نیز هستند که مسلمانان در دوران خلافت توانستند تهاجم‌های وسیع غربی‌ها را در دوران جنگ‌های صلیبی دفع کنند و سرزمین‌های از دست‌رفته را به دست بیاورند و اگر بخواهند حالا نیز از زیر سلطه غربی‌ها بیرون شوند چاره‌ای ندارند جز این‌که به دامان خلافت چنگ بزنند.

رویای محال خلافت اسلامی
اما واقعیت‌های عینی نشان می‌دهد که بازگشت خلافت امری است محال و آن‌هایی که برای احیای خلافت اسلامی کوشش به خرج می‌دهند در واقع آب در هاون می‌کوبند و باد با غربال می‌پیمایند.
با شکل گرفتن دولت-ملت‌های مدرن، معیارهای دیگری در زمینه تشکیل دولت‌ها سر برآورد و سرزمین، به عنوان مهم‌ترین عامل در زمینه شکل‌گیری این دولت‌ها عرض اندام کرد و برخلاف گذشته، عنصر دین کمرنگ شد و به حاشیه رفت. مؤلفه‌های جامعه‌های امروزی نسبت به جامعه‌های قدیمی کاملاً تفاوت دارد.
این‌که کسانی در پی این باشند که امپراتوری اسلامی به وجود آورند در واقع خیال‌پردازی می‌کنند و از واقعیت‌های امروز جهان به کلی بی‌خبر اند. در حال حاضر، روابط بین‌الملل بر اساس منافع مادی شکل می‌گیرد و نه بر پایه انگیزه‌های دینی و مذهبی.

نکته مهم دیگر این است که در حال حاضر جهان اسلام از تنوع دینی و مذهبی برخوردار است و در صورتی که دولت اسلامی بر اساس قرائتی خاص از اسلام پایه‌ریزی شود به معنای این خواهد بود که جنگ‌های دینی و مذهبی در سراسر جهان اسلام شعله‌ور خواهد شد و مشکل جنگ‌های دینی و مذهبی بر دیگر مشکلات جهان اسلام خواهد افزود.

مسأله دیگری که در این میان قابل طرح است این است که در میان صاحب‌نظران اسلامی راجع به تعریفی که از نظام سیاسی خلافت ارائه می‌شود اختلاف و چند‌دستگی است. گروهی از آن‌ها نظام سیاسی خلافت را نظامی برای جنگ و جهاد و اشغال سرزمین‌های کفار می‌دانند، اما گروهی دیگر بر تطبیق و اجرای حدود و مجازات‌های اسلامی تأکید می‌ورزند، در‌حالی که بعضی‌ها می‌کوشند حکومت اسلامی را حکومتی نشان بدهند که آزادی‌های سیاسی را تضمین می‌کند و تا حد زیادی آزادی‌های فردی را می‌پذیرد.

دلیل این‌همه اختلاف در تعریف "دولت اسلامی" در این است که اسلام در عرصه حکومتداری، نظام سیاسی مشخصی را پیشنهاد نداده و علمای اسلامی هم نظریه‌ای منطقی و منسجم راجع به این نظام ارائه نکرده‌اند و برخی از علمای اسلامی با مبنا قرار دادن تجربه‌های تاریخی مسلمانان به این تصور رسیده‌اند که "خلافت اسلامی" دستوری دینی است.

از همه این‌ها گذشته، "نظام سیاسی خلافت" گرفتار خلأهای قانونی فراوانی است و افزون بر این‌که با مقتضیات عصر جدید همخوانی ندارد و پا به پای تحولات جهان جلو نیامده، به دلیل نارسایی‌های حقوقی‌ای که دارد در مقاطعی از تاریخ اسلام به بحران‌ها دامن زده است.
برقراری نظام خلافت اسلامی در صورتی ممکن است که زمامداری یگانه همه کشورهای مسلمان را رهبری کند و مرزها از میان بروند و قانونی واحد بر همه این جغرافیای پهناور حکمروایی کند که چنین چیزی در حال حاضر شبیه خیالی محال است.
برخلاف تصور خلافت‌خواهان، مسلمانان در دورانی که خلافت حکمفرما بوده همیشه با هم اختلاف داشته‌اند و گرفتار چند‌پارچگی بوده‌اند. نظام خلافت هرگز نتوانسته آن‌ها را زیر پرچمی یگانه گرد آورد و همه را بر‌ضد دشمنان بیرونی بسیج کند.

خلافت‌خواهان تا کنون چه دستاوردهایی داشته‌اند؟
میلیون‌ها مسلمان عضو جنبش‌های اسلام‌گرا در طول دهه‌ها پس از سقوط خلافت عثمانی، عرق ریختند و زحمت کشیدند تا نظام سیاسی مطلوب را پی‌ریزی کنند. اما به جهت این‌که این تلاش‌ها و قربانی دادن‌ها در مسیر درست به کار گرفته نشده بود و همراه با افراط‌گری‌های نا‌شیانه بود نه تنها به نتیجه مطلوب نرسید بلکه ضربه‌های مهلکی بر پیکر جهان اسلام وارد کرد.

از باب نمونه، تلاش‌های نود ساله جنبش اخوان‌المسلمین برای برپایی خلافت اسلامی اولین پیامدی که در عرصه سیاسی داشت این بود که تبر زمامداران دیکتاتور را در منطقه تیز‌تر کرد و پایه‌های نظام‌های استبدادی را استوار‌تر ساخت. گویا این زمامداران نظام‌های سیاسی در غرب را متقاعد کرده بودند که اگر آن‌ها را تقویت نکنند جایگزین آن‌ها حکومت‌هایی دینی‌ خواهد بود، شبیه دولت‌های دینی‌ای که اروپا پیش از انقلاب فرانسه گواه آن بود؛ دولت‌هایی که وحشی و واپس‌گرا و دشمن مدنیت و پیشرفت و عقلانیت بودند.

اسلام‌گرایان هنوز هم می‌توانند نقش‌آفرینی کنند و در ایجاد تحولات سهم بگیرند. بهتر است اینان از فرصتی که به دست دارند نه در جهت باز‌سازی گذشته‌ای منسوخ بلکه در راستای استقرار نظام سیاسیِ مدنیِ مبتنی بر اراده مردم و معتقد به ارزش‌های حقوق بشری بهره‌برداری کنند. اسلام‌گرایان باید از گذشته درس عبرت بگیرند و راه اشتباهی را که چندین دهه پیموده‌اند پس از این نپیمایند. اسلام‌گرایان می‌باید از واپسین تحولات در عرصه علوم انسانی آگاه باشند و این نکته ساده اما مهم را مغفول ننهند که هیچ نظام سیاسی‌ای آخرین و کامل‌ترین نظام سیاسی نیست و هیچ تئوری‌ای بهترین و بی‌عیب و نقص‌ترین تئوری سیاسی نخواهد بود. الگوی نظام خلافت در حال حاضر کارآمد نیست و بازگشت به گذشته هم ممکن نیست.

برخلاف تبلیغات گسترده اسلام‌گرایان، نظام خلافت هیچ ریشه‌ای در متون اولیه اسلامی ندارد بلکه زمامداران فاسدِ مسلمان و علمای دینِ گوش به فرمان آن‌ها این نظام را بخشی از باورهای دینی جا زده‌اند تا پایه‌های نظام‌های فاسد و استبدادی را مستحکم‌تر کنند. برخی از نظریه‌پردازان اسلام‌گرا، تاریخ اسلام را مرادف اسلام می‌انگارند و بدین‌گونه پیام واقعی دین اسلام را تحریف می‌کنند.

مهران موحد

  پربازدید ترین