• پنج شنبه, 09 حمل 1403
    خبرگزاری افغان ایرکا

اصول نامه ای برای صلح یا سلطه؟

 اصول نامه ای برای صلح یا سلطه؟

اصولنامه 9 ماده ای منتسب به امریکا و سه طرف دیگر نیز در ادامه همین پروژه 40 ساله قابل ارزیابی است و هرگز نمی توان آن را طرحی برای ثبات و صلح و پایان جنگ در افغانستان دانست؛ بلکه این اصولنامه، طرحی برای تمدید و استمرار سلطه است، با این تفاوت که این بار، به جای تولید تروریست و تزریق پول و تسلیح و تجهیز گروه های ستیزه جو و تغذیه باندهای تبهکار بین المللی و در نهایت، تحمیل تجاوز مستقیم، در صدد است تا زیر نام صلح، سلطه را تمدید و تأمین کند و با کمترین هزینه، بیشترین بهره را ببرد.

به تازگی «اصول‌نامه‌مشترک 9 ماده‌ای» منسوب به سازمان ملل، امریکا، قطر و ترکیه منتشر و گفته شده که به هیات‌های حکومت افغانستان و طالبان ارائه گردیده و از آن‌ها خواسته شده که طبق این اصول، پیش از آغاز نشست استانبول، به یک دیدگاه واحد برسند.

در بخشی از این اصول‌نامه گفته شده است: «ما توافق می‌کنیم که به سرعت جهت دست‌یابی به مشارکت سیاسی که شامل یک اداره‌ انتقالی قابل ‌قبول متقابل برای دوره معین که بتواند منجر به حکومت جدید دایمی و پایان قطعی منازعه شود، اقدام کنیم.»

در این اصول‌نامه، شامل بودن تمام اقوام بدون هرگونه تبعیض در حکومت سیاسی آینده ضروری خوانده شده و آمده است: «از شرکت مساوی زنان در تمام‌زمینه‌ها در چارچوب ارزش‌های اسلامی و مکلفیت‌های بین‌المللی حفاظت و حمایت خواهیم کرد و برای التیام بخشیدن به زخم میلیون‌ها قربانی، تلاش می‌کنیم.»

در ماده‌ نهم این اصول‌نامه آمده است: «ما به یک روند گفتگو و مذاکره‌ صلح‌آمیز به منظور تطبیق این اصول در راستای دست‌یابی به سیستم عبوری و در نهایت ایجاد یک ساختار سیاسی در فضای به دور از خشونت و احترام متقابل تعهد می‌کنیم.»

این اصولنامه در واقع از سوی «گروه بحران» ارائه شده است؛ گروهی که همه اضلاع آن در 40 سال اخیر افغانستان همواره پایه ثابت بحران و بی ثباتی در افغانستان بوده است.

در رأس این گروه، امریکا قرار دارد. کشوری که دامنه تقابل استراتژیک خود با شوروی را به خاک افغانستان کشاند و با تغذیه و تسلیح بی پروای ملیشه های مسلح عرب و غیر عرب، جهاد مقدس مردم افغانستان علیه اشغال شوروی و رژیم سرکوبگر کمونیستی دست نشانده مسکو در کابل را از مسیر اصلی خود منحرف کرد و به نبردی میان دو ابرقدرت برای سلطه بر سرنوشت مردم افغانستان تغییر داد.

امریکا در آن زمان به کمک پاکستان، رژیم های عربی و حتی مشارکت و همراهی سازمان ملل، به هدف جبران شکست شرم آور و پرهزینه در جنگ مرگبار ویتنام و انتقام از شوروی، سیل عظیمی از نیروهای جنگی، سلاح و پول را به سمت افغانستان گسیل داشت و پس از خروج شوروی و به دنبال آن، فروپاشی رژیم کمونیستی، گروه های مسلح جهادی را به جان همدیگر انداخت تا مردم افغانستان نتوانند ثمره جهاد و انقلاب خود را بردارند و یک نظام مستقل و مقتدر اسلامی و انقلابی مبتنی بر ارزش های محوری جهاد علیه اشغال و کمونیزم تشکیل دهند.

بر این اساس، برخلاف ارزیابی ها و برداشت ها، امریکا پس از پیروزی جهاد افغانستان و شکست شوروی، هرگز افغانستان را رها و فراموش نکرد؛ بلکه این فراموشی و در ادامه آن، ظهور پروژه طلبان، بخشی از پروژه نظام سلطه برای بدنام کردن اسلام و جهاد و انقلاب اسلامی بود تا زمینه برای دخالت و حضور مستقیم امریکا و سلطه دایمی آن بر افغانستان فراهم شود.

دیگر محورهای این اصولنامه 9 ماده ای هم به نحوی مجری طرح های استعماری امریکا بوده اند و نقش آنها در ناامنی ها، بی ثباتی ها و بحران های 40 سال اخیر افغانستان، همواره پررنگ بوده است.

با توجه به آنچه اشاره شد، اصولنامه 9 ماده ای منتسب به امریکا و سه طرف دیگر نیز در ادامه همین پروژه 40 ساله قابل ارزیابی است و هرگز نمی توان آن را طرحی برای ثبات و صلح و پایان جنگ در افغانستان دانست؛ بلکه این اصولنامه، طرحی برای تمدید و استمرار سلطه است، با این تفاوت که این بار، به جای تولید تروریست و تزریق پول و تسلیح و تجهیز گروه های ستیزه جو و تغذیه باندهای تبهکار بین المللی و در نهایت، تحمیل تجاوز مستقیم، در صدد است تا زیر نام صلح، سلطه را تمدید و تأمین کند و با کمترین هزینه، بیشترین بهره را ببرد.

بر این اساس، نه اصولنامه 9 ماده ای، راه حل بحران دیرپای افغانستان است و نه طرح صلح آمرانه و استعماری خلیلزاد. این بحران باید در نتیجه توافق بین جریان های داخلی و بر پایه ارزش ها، اصول، سنت ها و منافع بزرگ مشترک، حل و فصل شود.

اگر طرف های افغانستانی در صدد دست یافتن به صلحی پایدار، عادلانه و مبتنی بر مصالح مهم ملی هستند، ابتدا باید زمینه هرگونه دخالت خارجی در مسایل داخلی را از میان بردارند. اینکه هم دولت و هم طالبان، طرح های خود را به گونه ای سامان دهند که حد اکثر حمایت و رضایت قدرت ها و سازمان های خارجی به دست آورند و یا منافع خود را در تراضی و تبانی ریاکارانه و پنهانی با قدرت های سلطه جوی بیرونی، تنظیم کنند، در این صورت، بحران 40 ساله نه تنها مهار و متوقف نخواهد شد؛ بلکه صلح برآمده از تحمیل و تحکم، ابعاد جدیدی بر این بحران پیچیده خواهد افزود و راه های رهایی از این مهلکه مرگبار را دشوارگذارتر خواهد کرد.

  پربازدید ترین