تفکر قوم گرایانه و فاشیستی!
اینکه یک نماینده پارلمان چنین بیپرده و بدون لحاظ حس وطنداری، انسانیت و شرف آدمی، باشندگان این سرزمین را به بیرون از وطن آدرس میدهد، حرف کمی نیست. این حرف حتی اگر مهم هم نیست، ولی باید من و شمایی که مخاطب اینگونه تهدیدهای قومی هستیم، آن را جدی بگیریم؛ چه اینکه این حرف، تنها حرف یک فرد به نام "شاپور حسینزوی" و امثال نیست، بلکه حرف از وجود یک منطق خاص قومی است که بحران و بنبست کنونی افغانستان هم بیشتر در همین تفکر ریشه دارد. این منطق پوچ که متاسفانه محدوده فکری فاشیستهای قومی را در افغانستان شکل میدهد، اکنون وقیحتر و عریانتر از دوران طالبانی، در رسانه ظاهر میشود و اقوام غیرپشتون را در این وطن "پناهنده" و "مهاجر" خطاب میکند.
سید محمدضیا موسوی/ نماینده پارلمان میآید و به اکثریت مردم افغانستان گوشزد میکند که شما مهمان و پناهنده در این سرزمین هستید و "افغانستان" وطن اصلی فقط یک قوم است و تمام.
اینکه یک نماینده پارلمان چنین بیپرده و بدون لحاظ حس وطنداری، انسانیت و شرف آدمی، باشندگان این سرزمین را به بیرون از وطن آدرس میدهد، حرف کمی نیست. این حرف حتی اگر مهم هم نیست، ولی باید من و شمایی که مخاطب اینگونه تهدیدهای قومی هستیم، آن را جدی بگیریم؛ چه اینکه این حرف، تنها حرف یک فرد به نام "شاپور حسینزوی" و امثال نیست، بلکه حرف از وجود یک منطق خاص قومی است که بحران و بنبست کنونی افغانستان هم بیشتر در همین تفکر ریشه دارد. این منطق پوچ که متاسفانه محدوده فکری فاشیستهای قومی را در افغانستان شکل میدهد، اکنون وقیحتر و عریانتر از دوران طالبانی، در رسانه ظاهر میشود و اقوام غیرپشتون را در این وطن "پناهنده" و "مهاجر" خطاب میکند.
این اولینبار نیست که اکثریت مردم افغانستان تهدید به کوچ اجباری و ترک وطن شان میشوند. چند سال پیش هم اشخاصی همانند جنرال طاقت و اسماعیل یون چنین سخنانی گفتند و به اقوام غیرپشتون توهین کردند.
ظاهراً آنچه که باد در دماغ این آقایان کرده، استناد و فخرفروشی شان به کلمه "افغان" است که البته از دید برخی نخبگان پشتون، "افغان" همان "پشتون"ی است که "افغانستان" به اصطلاح ملک انحصاری و اجدادی آنهاست و دیگران در حد یک مهمان، پناهنده و یا اتباع طی قرنها در آن حضور دارند. این درحالیست که افغانستان به گواهی تاریخ، سرزمین مشترک همه ماست که جزوی از خراسان و آریانای قدیم بوده که حدود دو و نیم قرن از نامگذاری آن به اسم "افغانستان" میگذرد.
مسئلهی دیگری که باعث خلق چنین ذهنیت قوممدارانه و غیرعلمی میشود، وجود نظام سلطه و تبعیضی است که سالهاست بر ذهنیت اجتماعی بخشی از مردم افغانستان پرده انداخته و آنها را با همین ذهنیت رشد و پرورش میدهند که در فرجام خود را مالک اصلی این آب و خاک بدانند و قوم را "اصل و اساس" در مناسبات قدرت به حساب بیاورند.
شاید برای برداشتن اینگونه فرهنگ سلطهجویی و ذهنیت فاشیستی، تغییر نام افغانستان در شرایط کنونی که نشست استانبول یا به تعبیری "بن دوم" هم پیشرو است، در اولین گام یک نیاز مبرم باشد، چون این تفکر از ریشهی "افغان" نشئت میگیرد و در گام دوم، همفکری و ایستادگی همه شهروندان و اقوام افغانستان در برابر این تفکر قومگرایانه و بیاساس است که مسیر سیاسی و اجتماعی افغانستان را میتواند از این دام قومی نجات دهد.