• سه شنبه, 04 ثور 1403
    خبرگزاری افغان ایرکا

روایت بسیار تلخ و تکان دهنده از حمله تروریستی به لیسه سیدالشهدای دشت برچی!

مردی که خود راوی صحنه است می گوید: بعد از انفجار در پیش لیسه سید الشهدا، دیدم که عده ای زیاد از دختران مثل گل پرپر شده است.

آنچه که سخت تکانم داد این بود که دختری را دیدم که زخمی است و ساک کتاب هایش در آتش می سوزد، از من در خواست کمک کرد، من به این خیال بودم که شاید بگوید من را در شفا خانه ببر یا زخم هایم را بیبند.

نه هرگز چنین نگفت.

گفت: کاکا کاکا تو را خدا آتش ساکم را خاموش کن که کتاب هایم می سوزد؛

در حال که آغوشته در خون خود بود، خود را فراموش کرده بود و می گفت کاکا آتش ساکم را خاموش کن که کتاب هایم می سوزد، سخت تکانم داد؛

گفتم جان کاکا، کتاب تان را خیر است خودت مهم هستی، تو را باید به شفا خانه بی برم.

گفت: کاکا اول آتش کتاب هایم را خاموش کن، چون پدرم پول ندارد که دو باره برایم کتاب بخرد و من از درس هایم باز می مانم.
( اگر جانم را گرفتی، کتابم را نگیر)

  پربازدید ترین