• جمعه, 07 ثور 1403
    خبرگزاری افغان ایرکا

امام خمینی و اخلاقمداری در امر سیاست و حکومت

امام خمینی و اخلاقمداری در امر سیاست و حکومت

درباره مناسبات اخلاق و سیاست می توان گفت؛ اخلاق با ایجاد روحیه متعالی و ارزشمند در عرصه سیاست از ظهور چالش ها، تعارضات و درگیری ها در حوزه های اجتماعی، پیش گیری کرده و با انتشار ارزش های انسانی در میان اعضای جامعه تلاش می کند و از این جهت هم بستگی وفاق اجتماعی را افزایش می دهد، با این حال در یک نگاه ابتدایی وقتی انسان با رابطه اخلاق و سیاست رو به رو می شود فرضیه های مختلف و رهیافت های گوناگونی در ذهنش متصوّر می شود که در ذیل به برخی از این رهیافت ها و فرضیه های مختلف اشاره می کنیم.

برخی حوزۀ اخلاق و سیاست را کاملاً جدا می دانند و باور دارند که هیچ کدام نباید در حوزه دیگری وارد شود و دخالت کند؛ زیرا یکی مربوط به امور شخصی است و دیگری مربوط به اجتماع، هر چند هر دو برای سعادت و منفعت آدمیان لازم و ضروری می باشد لکن یکی سعادت درونی را و دیگری سعادت بیرونی را می خواهد، رهیافت دیگر نه تنها حوزه هر دو را جدا می داند بلکه معتقد است که حقایق اخلاقی با قوانین دولت و کشورداری کاملاً متضاد می باشد، بنابراین نه تنها توصیه می کند که یکی در قلمرو دیگری دخالت نکند بلکه دخالت کردن را مُخِلّ اهداف همدیگر می داند؛ زیرا باور دارد که سیاست، دروغ و حیله را برای رسیدن به قدرت و منافع سیاسی تجویز می کند ولی اخلاق آن ها را نفی می کند، عده ای دیگر باور دارند که فضایل اخلاقی فقط و فقط در جامعه رشد می کنند و در زیر سایة تدبیر های سیاسی است که بالنده می شوند، چون بر فرض مدنی بالطبع بودن انسان، پرورش و رشد انسان و هویت آن در اجتماع شکل می گیرد.

در عین حال به نظر می رسد امام خمینی(ره) در خصوص رابطه و مناسبات اخلاق و سیاست، رویکرد متفاوتی داشته و با نگاه متعالی به دین و سیاست معتقد بودند: «اسلام احکام اخلاقیش هم سیاسی است »؛[1] چرا که از نگاه امام خمینی(ره) دین اسلام به عنوان خاتم ادیان، از جامعیت برخوردار بوده و تمامی ابعاد زندگی فردی و اجتماعی انسان را در بر می گیرد و از آن جا که هدف دین، تأمین سعادت مادی و معنوی انسان است، دستیابی به این هدف، بدون ارائه برنامه دقیق و جامع در تمامی ابعاد زندگی انسان از جمله مسایل سیاسی اجتماعی امکان ندارد، از این روی امام خمینی (ره) با درایت و روشن بینی ویژه ای که از برکت تقوا و عرفان و احکام نورانی اسلام کسب کرده بودند، به خوبی اسلام را می شناختند و بر همین اساس امام خمینی(ره) در خصوص تعریف و شناختی که در رابطه سیاست ارائه می دهند چنین می فرمایند:

سیاست این است که جامعه را هدایت کند و راه ببرد، تمام مصالح جامعه را در نظر بگیرد و تمام ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگیرد و اینها را هدایت کند به طرف آن چیزى که صلاحشان هست، صلاح ملت هست، صلاح افراد هست و این مختص به انبیاست، دیگران این سیاست را نمى‏توانند اداره کنند، این مختص به انبیا و اولیاست و به تبع آنها به علماى بیدار اسلام و هر ملتى علماى بیدارش در زمانى که آن ملت نبیشان بوده است. اینکه مى‏گویند شما دخالت در سیاست نکنید و بگذارید براى ما، شماها سیاستتان، سیاست صحیحتان هم یک سیاست‏ حیوانى‏ است. آنهایى که فاسدند، سیاستشان سیاست شیطانى است. آنهایى که صحیح راه مى‏برند باز سیاستى است که راجع به مرتبه حیوانیت انسان، راجع به رفاه این عالم، راجع به حیثیاتى که در این عالم هست راه مى‏برند، لکن انبیا، هم این عالم را و هم آن عالم را- و اینجا راه است براى آنجا- اینها هدایت مى‏کنند. مردم را به این راه و آنچه که صلاح ملت است‏.[2]

در واقع ما از نگاه متعالی که امام خمینی (ره)به سیاست دارند، می توانیم سه قسم مرزبندی نسبت به سیاست متصور شویم، امام خمینی با ژرف‏‌اندیشی خاص بین سیاست اسلامی و سیاست شیطانی مرزبندی نموده و بین سیاستی که به صلاح هدایت نماید و سیاستی که این گونه نیست فرق قائل شده اند، لذا با توجه به رهنمودهای امام خمینی(ره) می توانیم سه تلّقی از معنای سیاست داشته باشیم :
1 ـ سیاست شیطانی: سیاست شیطانی یعنی خدعه و نیرنگ که پرچمدار آن در عصر حاضر استکبار جهانی است، امام خمینی (ره) فرمودند : «وقتی که ما در حبس بودیم رئیس امنیت آن وقت، ضمن صحبتهایش گفت: آقا سیاست عبارتست از دروغگویی، عبارتست از خدعه، عبارتست از فریب... این را بگذارید برای ما، من به او گفتم؛ این سیاست مال شماست، البته سیاست به آن معنایی که اینها می‏گویند که دروغگویی و چپاول مردم با حیله و تزویر، تسلط بر اموال و نفوس مردم، این سیاست هیچ ربطی به سیاست اسلامی ندارد و این سیاست شیطانی است ».[3]

2 ـ سیاست حیوانی: سیاست حیوانی که به دفع فساد از زندگی انسان توجه دارد و به ابعاد معنوی و الهی نظر ندارد، امام خمینی(ره) از آن تعبیر به سیاست حیوانی نموده و در این خصوص یادآور می شوند :
«... اگر فرض کنیم که یک فردی پیدا شود که سیاست را صحیح اجرا بکند نه به آن معنای شیطانی فاسدش، یک حکومتی، یک رئیس‏جمهوری، یک دولتی سیاست صحیح را اجرا کند که به خیر و صلاح ملت باشد، این سیاست یک بعد از سیاستی است که برای انبیاء و اولیاء بوده و حالا برای علمای اسلام... انسان فقط یک حیوان نیست که خوردن و خوراک همه شؤون او باشد، سیاست اگر صحیح باشد، اُمّت را در یک بعد هدایت می‏کند و راه می‏برد و آن بعد حیوانی است، بعد اجتماعی مادی است و این سیاست یک جزء ناقص سیاستی است که در اسلام برای انبیا و اولیاء ثابت است ».[4]
3 ـ سیاست اسلامی: سیاست اسلامی همان سیاستی است که انبیا و اولیاء در جهت اجرای قوانین الهی، برقراری عدالت، حاکمیت خدا، احقاق حق و خدمت به بندگان خدا استفاده می‏کردند این سیاست به معنای اینکه جامعه را هدایت کند به جایی که صلاح جامعه و افراد است، لذا امام خمینی(ره) فرمودند : «انبیا شغلشان سیاست است و دیانت همان سیاستی که مردم را از اینجا حرکت می‏دهد و [به] تمام چیزهایی که به صلاح ملت و مردم است هدایت می‏کند ».[5]

با توجه به تعریفی که امام خمینی (ره) از سیاست اسلامی ارائه دادند می‏توان گفت؛ انبیا و ائمه(ع) سیاستمدارترین انسانها بودند به دلیل اینکه آنها لایق و شایسته‏ترین افراد برای إعمال چنین سیاستی بودند و دیدگاه امام خمینی(ره) هماهنگ با روایات است، چرا که در روایات، سیاست به همین معنایی که ایشان بیان کردند، تعریف شده است، امام صادق علیه السلام در خصوص سیاست پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمود:

 فانّ الله عزّ و جلّ ادّب نبیّه فاحسن ادبه فلمّا اکمل له قال: وانّک لعلی خُلُق عظیم ثمّ فوّض الیه امر الدین و الائمه لیسوس عباده «خداوند پیامبرش را تربیت کرد و نیکو تربیت کرد، وقتی که تربیت او را تکمیل کرد... سپس امر دین و امّت را به او واگذار نمود تا سیاست امور بندگان را به عهده بگیرد ».[6]

به هر حال آن چه که از این نگاه متعالی امام خمینی به اسلام و امر سیاست و نیز سیره عملی ایشان، به خصوص قیام وی برای اقامه و تأسیس حکومت اسلامی می توان دریافت کرد، این است که امام راحل در واقع مجال طرح رویکردی تازه و متفاوتی را به قدرت و حکومت فراهم آوردند که تا پیش از این چندان مورد توجه نبود، لازم به ذکر است که درباب ماهیت قدرت یکی از فرضیات این است که قدرت خیر است، در عین حال با توجه و اعتقاد به بدسرشتی انسان ها، ایجاد نظام کنترل در اجتماع برای جلوگیری از تجاوز افراد لازم و ضروری است، آن چنان که برخی از اندیشمندان مسلمان با اعتقاد به چنین باوری از قدرت، آن را به مثابه امانتی بررسی می کنند که باید به دست هدایتگر شخصی با تقوا، عادل و امین سپرده شود، در مقابل چنین دیدگاهی بعضی قدرت را شرّ محض دانسته اند، فرضی دیگر نیز نیز قدرت سیاسی را نه خیر و نه شرّ، بلکه ابزاری می داند که باتوجه به هدف و غایت آن ممکن است که خیر یا شر باشد، فرض آخر نیز قدرت را شرّ لازمی می داند که تنها توجیه پیدایش آن جلوگیری از وقوع مصیبت های بزرگتر است، در این میان دیدگاه متفاوت امام خمینی(ره) در باب ماهیت قدرت از اهمیت بالایی برخوردار است، امام خمینی(ره) قدرت را متعلق به ذات اقدس الهی دانسته و ظلّ وجود او به شمار می آورند، از این رو قدرت به خودی خود خیر محض بوده و مایه شرّ یا فسادآور نیست،[7] قدرت کمالی است که در شمار کمالات وجودی قرار دارد، در این میان انسان که موجودی کمال طلب محسوب می شود، ممکن است کمال را در قدرت ببیند و در پی دستیابی به قدرت مطلق برآید، در واقع کشش انسان به قدرت در درجة اول کششی دائمی و پایان ناپذیر به ذات حق است، ولی چنین حُبّ کمالی ممکن است به حبّ نفس تبدیل  و مایه فساد و رذائل اخلاقی شود؛ زیرا « انسان مفطور به حُبّ نفس است و سر منشاء تمام خطاهای انسانی و رذائل اخلاقی حُبّ نفس است»،[8] از این روی هر چند قدرت به خودی خود خیر و کمال است امّا قدرت طلبی و حبّ نفس و جاه، موجبات دور شدن انسان از مبدأ حقیقی قدرت و فرو افتادن در ورطة فساد و تباهی را فراهم می آورد.[9]

بنابراین با بررسی مفهوم قدرت در فلسفه عملی و حکومتی امام خمینی(ره) و جایگاه آن در اندیشه سیاسی ایشان در می یابیم که در نظر ایشان قدرت در کانون هستی یعنی خداوند ریشه دارد، از آنجا که خداوند متعال، خالق و مالک همه چیز است حق اِعمال قدرت و حاکمیت نیز مختص به اوست، این نگرش و رویکرد امام خمینی(ره) به قدرت، ناشی از هستی شناسی ایشان و فهم و شناخت وی از اسلام ناب است، امام خمینی(ره) با نگاه توحیدی که از مکتب اسلام داشتند، نگاه به قدرت را به یک نگاه توحیدی تغییر دادند، در این نگاه توحیدی در واقع نگاهش به قدرت درباره ما انسان ها بالاصاله و بالاستقلال نیست، امام خمینی(ره) می فرمایند: « نفس حاکم شدن و فرمانروایی وسیله ای بیش نیست و برای مردان خدا اگر این وسیله به کار خیر و تحقق هدف های عالی نیاید، هیچ ارزشی ندارد »،[10] در این نگاه، دولت برای هدف و غایتی متعالی است و قدرت برای تحقق ارزش های متعالی وسیله ای است که در دولت متعالی، امکان فعلیت و عینیت رساندن آن فراهم می گردد، البته این قدرت از خود استقلالی ندارد و در تفکر توحیدی تابع و از تجلیّات قدرت خداوند متعال است.

امام خمینی(ره) در کتاب شرح دعای سحر درباره تجلیات قدرت خداوند متعال و درجات بسط سلطنت و مالکیت خداوند متعال آورده اند :
«هیچ نیرویی را جز نیروی او و هیچ اراده ای را جز اراده او ظهوری نیست بلکه به جز وجود او وجودی نیست و همه عالم همان گونه که سایه وجود او رشحه جود و بخشایش اوست همچنان سایه کمال او نیز هست، پس قدرت اوست که همه چیز را فراگرفته و بر همه چیز چیره شده و موجودات از آن جهت که خودشان هستند شیئیتی ندارند، وجودی ندارند تا چه رسد به کمالات وجودی از قبیل علم و قدرت ».[11]

امام خمینی(ره) قدرت سیاسی را کاملاً در متن این جهان بینی می نگرد و مهار آن را نیز در رأس امور می داند، چنانکه می فرماید:
«قدرت اگر چنانچه به دست اشخاص غیر مهذَّب برسد، خطر دارد، قدرت خودش کمال است، خدای تبارک و تعالی قادر است، لکن چنانچه قدرت به دست اشخاص فاسد برسد همین کمال را به فساد می کشاند».[12]

نکته ای که در خصوص سیاست و اخلاق در بحث « قدرت و آمریت » مطرح می باشد این است که «قدرت و آمریت» در جهان بینی و فهم امام خمینی از مکتب متعالی اسلام، به گونه ای است که قدرت باید در جهت اصلاح و هدایت جامعه باشد، از این روی بر مبنای ایشان سیاست اخلاقمدار بوده و در آن قدرت و آمریت مهار درونی می شود و این سیاست تمانعی با اخلاق ندارد، البته در نگرش های غربی، اخلاق امری فردی دانسته شده و آن ها بیشتر به مهار و ساز و کارهای بیرونی کنترل قدرت تأکید می کنند و در نتیجه، قدرت در نگرش امروز غرب، به جز قدرتِ منهای اخلاق، معنای دیگری ندارد، این نگرش و رویکرد، اندیشه اجتماعی امروز غرب را به تعارض ذاتی قدرت با اخلاق رسانده است، در آموزه های اسلامی تمانعِ ذاتی جمع اخلاق و قدرت نفی می شود، از نظر اسلام مسلمانان چه در رفتار فردی و چه در رفتارهای اجتماعی شان، باید همواره قدرت را همگام و هماهنگ با اخلاق مورد استفاده قرار دهند، لذا در میان عوامل کنترل قدرت، شرایط اخلاقی و ویژگی ها و فضیلت های انسانی، از همه مؤثرتر و مفیدتر و تأثیرشان چشم گیرتر است، از این جاست که اسلام، بیشتر بر شرایط اخلاقی مثل عدالت، تقوا، شجاعت و عطوفت و اهمیت آن ها تأکید می کند،[13]آموزه های اسلام  که اصل تلازم ارزشی اخلاق و قدرت را اثبات می کنند، در حقیقت بسیار فراوانند، تأکید بر رعایت عدالت درکاربرد قدرت حتی نسبت به افراد و گروهی که با آنها برخی دشمنی ها را داریم و تأکید بر رعایت عطوفت و رحمت در میان پیروان پیامبر اسلام(ص)، رعایت عدل و احسان و دوری از ظلم و فساد، خوبشتن داری در اِعمال قدرت به هنگام خشم و غضب و حتی گذشت از خطاکاران و عفو کردن آنان، لزوم تربیت حاکمان و تخلّق آنان به اخلاق اسلامی، نفی طاغوت و قدرتی که از عدل و انصاف به دور است، همه این آموزه ها تلازم ارزشی اخلاق و قدرت در نگرش اسلام را اثبات می کند،[14]به هر حال قدرتی که برای آن اهلیّتی نیست و با اخلاق همراه نمی شود بی شک مذموم است و برای انسان، طلب آن وجیه و سزاوار نیست، به خصوص این که خودِ قدرت مقصود باشد و خودِ قدرت به جای این که وسیله باشد، به عنوان هدف منظور گردد، تردیدی نیست که این گونه نگاه به قدرت مذموم است، چنانکه حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرمایند:
« اللهمّ انک تعلم انّه لم یکنِ الذی کان منّا منافسه فی سلطان و لا التماس شیء من فضول الحطام »[15] یعنی؛ خدایا، تو خوب می دانی که آنچه از ما سرزده و انجام شده، رقابت برای به دست گرفتن قدرت سیاسی یا جستجوی چیزی از اموال ناچیز دنیا نبوده است.

بنابراین، تمنای قدرت و قدرت طلبی هیچ سنخیتی با اخلاق و اخلاق مداری نداشته و هیچ جایگاهی برای آن در مکتب متعالی اسلام منظور نگردیده است و مکتب متعالی اسلام نه تنها هیچ ارزشی برای آن قائل نیست بلکه آن را به عنوان ضد ارزش به حساب می آورد، چنانکه امام خمینی(ره) در این باره تأکید می نمایند:
«قدرت طلبی از هر که باشد از شیطان است، می خواهد رئیس جمهور آمریکا قدرت طلبی کند یا یک طلبه ای در مدرسه بخواهد قدرت طلبی بکند یا یک امام جمعه ای در مرکزی که دارد.... بداند که این شیطان است.»[16]

در عین حال، از نظر امام خمینی(ره) قدرت فی نفسه مفهومی منفی ندارد، بلکه هنگامی که آن در مسیر اصلی و نهایی یعنی سعادت انسان قرار گیرد، بسیار هم مطلوب می گردد، البته قدرت باید در اختیار کسی باشد که اهلیّت و صلاحیت آن را داشته باشد، خدای متعال می فرماید: « اِنّ اللهَ یأمُرُکُم اَن تُؤَدُّوا  الاَماناتِ الی اَهلِها وَ اِذا حَکَمتُم بَینَ النّاسِ اَن تَحکُمُوا بالعدل »[17] در تفاسیر امانت به معنای حکومت آمده است و در حدیث شریفی از پیامبر گرامی اسلام صلّی الله علیه و آله آمده است که مردی به پیامبر گرامی اسلام عرض کرد؛ حکومت چه چیز بدی است، پیامبر گرامی اسلام صلّی الله علیه و آله در جواب فرمودند:

« نِعمَ الشی الاماره لِمَن اَخَذَها بِحِلّها و حَقَّها و بِئسَ الاماره لِمَن اَخَذَها بغیر حَقَّها و حِلِّها تکون علیه یوم القیامه حسره و ندامه »[18]یعنی؛ حکومت و رهبری چقدر خوب است برای آن کسانی که به حق و از راه و مشروع به آن رسیده باشند و چقدر بد است، برای آن کس که به ناحق و نامشروع به آن رسیده باشند و برای چنین شخصی حکومت در روز قیامت، حسرت و پشیمانی است.

همان گونه که اشاره کردیم امام خمینی(ره) معتقدند:
قدرت اگر به دست اشخاص غیر مهذب برسد، خطر دارد. اگر قدرت به دست اشخاص فاسد برسد، همین کمال او را به فساد می کشاند.[19] آری « تمام فسادهایی که در عالم پیدا می شود، از خودخواهی پیدا می شود، از حُب جاه، از حُب قدرت، از حُب مال، از امثال اینهاست و همه اش بر می گردد به حُب نفس، و این بُت از همه بزرگتر است و شکستنش هم از همه مشکلتر است ».[20]

امام خمینی(ره) به عنوان رهبر انقلاب اسلامی و بنیانگذار آن و فردی که سُکان هدایت انقلاب و رهبری امّت را به عهده داشتند، احساس و درک خویش نسبت به قدرت را این گونه بیان می دارند :
« خدایا تو می دانی ما برای به دست آوردن منصب و حکومت قیام نکردیم، بلکه مقصود ما نجات مظلومین از دست ستمکاران است»[21] و نیز تاکید می کند؛ « خدا می داند که شخصاً برای خود ذره ای مصونیت و حق و امتیاز قائل نیستم، اگر تخلفی از من هم سر زد مُهیای مؤاخذه ام »،[22]هم چنین ایشان می فرمایند : «رهبر و رهبری در ادیان آسمانی و اسلامی بزرگ چیزی نیست که خود به خود ارزش داشته باشد و انسان را خدای ناخواسته به غرور و بزرگ اندیشی وادارد ».[23]

در این نگاه متعالی به سیاست، هدف غاییِ دولت اسلامی هدایت جامعه به سوی صراط مستقیم و تأمین سعادت بشر و رسیدن به قرب الهی می باشد، به همین دلیل تعلیم و تربیت و تزکیه جامعه و فراهم کردن زمینه رشد و تعالی معنوی افراد جامعه از جمله وظایف دولت اسلامی است و دولت وظیفه دارد شرایط اجتماعی مساعدی را برای تربیت افراد مؤمن و با فضلیت فراهم سازد[24]و در این راه اخلاقمداری در امر سیاست از الزاماتی است که ضرورت رابطه عینی اخلاق و سیاست را بیشتر آشکار می نماید.

در مجموع همانگونه که اشاره کردیم امام خمینی(ره) با توجه به نگرشی متعالی که نسبت به دین و سیاست و نیز موضوع رابطه قدرت و اخلاق داشتند، در واقع با اصالت بخشیدن به اخلاق و نیز با اعتقاد به آموزه یگانگی اخلاق و سیاست، کوشیدند تصویری مطلوب از سیاست اخلاقی و یا به تعبیر دیگر سیاست اسلامی را ارائه کنند، لذا کمتر پیش می آمد که ایشان در سخنان و پیام های خویش، محوریت اخلاق را در سیاست مورد تأکید قرار ندهند، در حقیقت این نگاه اخلاقی به سیاست، ادامه همان سنّتی است که ایشان در شرح چهل حدیث خود داشتند، یعنی اصلاح جامعه از طریق اصلاح درون ممکن است و تنها با تهذیب نفس و نظارت مستمر خود، می توان جامعه ای صالح پدید آورد و سیاستی اصیل پی افکند، از این روی همین ضرورت اخلاقمداری در سیاست است که امام خمینی به دولتمردان گوشزد می فرمایند: « تقوا براى همه لازم است و براى کسانى که متصدى امور کشور هستند، لازمتر است. آنهایى که متصدى امور نیستند، تقوا یک امرى است که براى شخص خودشان و احیاناً هم براى یک عده‏اى که با او تماس دارند، مؤثر است و خلاف تقوا براى شخص خود آن آدم و براى اشخاصى که با او معاشر هستند، گاهى سرایت مى‏کند و مؤثر مى‏شود. امّا متصدیان امور به حسب تصدى که دارند، اگر خداى نخواسته تقوا نداشته باشند، یک وقت مى‏بینید.... همه کشور را یک وقت خداى نخواسته به باد مى‏دهد و لهذا، براى آنها اهمیت تقوا بسیار بیشتر است تا براى اشخاص».[25]‏
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1]. امام خمینی، آئین انقلاب اسلامی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام، ص 120
[2]. امام خمینی، صحیفه امام، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام ج‏13، ص 432[2]
[3]. همان، ج13، ص 431[3]
[4]. همان، ج 13، ص 432[4]
[5]. همان، ص 433[5]
[6]. یعقوب کلینی، اصول کافی، ج 1، ص 266[6]
[7]. امام خمینی، شرح دعای سحر، ترجمه سید احمد فهری، ص 109
[8]. امام خمینی، شرح چهل حدیث، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام ص 71
[9]. مریم السادات حسینی، اندیشه سیاسی امام خمینی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی،ص134  
[10]. امام خمینی، آیین انقلاب اسلامی، ص 180
[11]. امام خمینی، شرح دعای سحر، ترجمه احمد فهری، ص172
[12]. امام خمینی، صحیفه امام، ج18، ص 206
[13]. محمد حسین اسکندری واسماعیل داربکلالی، پژوهشی در موضوع قدرت، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، ص355
[14]. عباس نبوی، فلسفه قدرت، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه ، ص 365-366
[15]. الشریف الرضی، نهج البلاغه، خطبه 131
[16]. امام خمینی، صحیفه امام، ج 19، ص249
[17]. نساء(4)، 58- 59
[18]. جعفر سبحانی، مبانی حکومت اسلامی، ص 46
[19]. امام خمینی، صحیفه امام، ج 19، ص 250
[20]. همان، ج19،ص 250
[21]. همان، ص 55
[22]. امام خمینی، کلمات قصار، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام ص 229
[23]. امام خمینی ، صحیفه امام، ج 18، ص 6
[24]. علیرضا صدرا، نقش راهبردی دولت در نظریه سیاسی امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام، ص 282-284 .[24]
[25] . امام خمینی، صحیفه امام، ج17، ص 123

  پربازدید ترین