سراب طرح امنیتی منطقه شیعه نشین غرب کابل
در فاصلهی حدود دو هفته از به میانآمدن بحث در خصوص تدوین و اجراییشدن یک طرح امنیتی مشترک میان حکومت و مردم محل برای غرب کابل تاکنون دستکم هفت حمله بر غیرنظامیان هزارهتبار در غرب کابل صورت گرفته است. پنج موتر مسافربری از نوع تونس و سراچه و یک بس مسافربری شهری در ده روز اخیر، در غرب کابل توسط بمبهای مقناطیسی جاسازیشده منفجر شده است. در این انفجارها دهها نفر در آتش انفجارها زنده-زنده سوختند. تعدادی از سوختگی مردند و برخی بهشدت جراحت برداشتند.
حملات سیستماتیک بر هزارهها و شیعیان در سراسر کشور و به خاصه در محلات شیعه/هزارهنشین غرب پایتخت، اتفاق جدیدی نیست. این حملات که مصادیق چشمپوشیناپذیر پاکسازی قومی و نسلکشی است، از هفت سال قبل آغاز شد. در این هفت سال در بیش از 35 حمله بر اماکن عمومی و تجمعات غیرنظامیان بیش از یکهزار غیرنظامی کشته و دستکم دو هزار تن دیگر مجروح شدهاند.
حکومت افغانستان اما، فقط در دو مقطع که فشار افکار عمومی در برابر کوتاهی حکومت در تأمین امنیت شیعیان/هزارهها شدت گرفت، ردای ساختن و اجراییکردن طرح امنیتی حکومت-مردممحور برای حفاظت از این گروه قومی-مذهبی را بر تن کرد. باری، چند سال قبل، تحت فشارهای شدید افکار عمومی، طرحی روی دست گرفته شده و اجرایی شد اما این طرح هرگز به سطحی که پاسخگوی نیازهای مردم و حفاظت از شهروندان غرب پایتخت باشد، نبود.
پس از حمله به مکتب سیدالشهدا، با فزونیگرفتن فشار افکار عمومی، حکومت مجددا به ساختن یک طرح امنیتی برای حفاظت از غرب پایتخت پناه برد. نزدیک به یک ماه که از حملهی خونین به مکتب سیدالشهدا میگذرد، مشخص نیست طرح امنیتی مورد ادعای حکومت در این وضعیت اضطراری روی میز کدام مقام و در دهلیز کدام نهادها/مقامها سرگردان است.
بهنظر میرسد ادعای حکومت مبنی بر ساختن طرح امنیتی ویژه برای حفاظت از غرب کابل در برابر حملات سیستماتیک، سرابی بیش نباشد. این حملات اتفاق تازه و شناختهناشدهای نیست که ساختن طرح آن در فوریت کنونی، هفتهها در بر بگیرد. از هفت سال به اینسو یک گروه قومی-مذهبی مشخص در مناطق مشخص هدف حمله قرار گرفتهاند. هفت سال، زمان بسیار طولانی است که در آن میتوان طرح امنیتی-نظامی تسخیر یک کشور را تدوین و اجرایی کرد. اگر حکومت ارادهای واقعی برای حفاظت از غرب کابل میداشت و در برابر حفاظت از جان غیرنظامیان هزارهتبار و شیعیان کشور حس مسئولیتی وجود داشت، تا کنون فرصت کافی برای ساختن، اجراییکردن و آزمودن صدها طرح امنیتی فراهم بوده است.
واقع این است پیامی که از تعلل، بیپروایی و بیتوجهی بیشرمانهی حکومت نسبت به تأمین امنیت یک گروه قومی-مذهبی خاص به مردم مخابره میشود، میتواند پیامدهای تکاندهنده و جبرانناپذیری به همراه داشته باشد. شهروندانی که هدف این حملات سیستماتیک قرار گرفتهاند، شاید هفت سال برای بلندشدن دودی از تنور حکومت انتظار کشیده باشند اما قطعا این انتظار نامحدود و بیپایان نیست. هر انسانی به حکم غریزهی طبیعی و البته حق طبیعیاش، سرانجام برای حفاظت از جان خود دست به اقدام میشود. هیچ حکومت و نظام و قانونی نمیتواند از یک طرف در انجام یکی از اساسیترین مسئولیتهایش مبنی بر حفاظت از شهروندان بهصورت پیوسته بیتوجهی کند و از سوی دیگر، حق حفاظت از جان را بهعنوان یک حق سلبناپذیر از گروههای در معرض حمله و پاکسازی قومی بگیرد. با دوام بیپروایی حکومت، مردم قطعا، دیر یا زود راه آغاز اقدامات دفاعی و حفاظتی خودی را درمییابند. به حکم غریزهی دفاع و حفاظت از خویشتن.
آنچه خطرناک و مهم است، پیامد توسل جستن مردم به امکانات دفاعی خویشتن و قطع آخرین رگههای امید از حکومت است. اگر مردم سرانجام به این نتیجه برسند که چارهای جز توسل به دفاع خودی ندارند، بزرگترین بازندهی این اتفاق دولت افغانستان خواهد بود زیرا عملا، ضعف و ناتوانیاش به نمایش گذاشته شده و اتوریته و مشروعیت دولتی در این زمانهی حساس و خطیر لکهدار میشود.