• جمعه, 07 ثور 1403
    خبرگزاری افغان ایرکا

چرا در یک جامعه مدنی باید قبیله بر ملت حکومت کند؟

چرا در یک جامعه مدنی باید قبیله بر ملت حکومت کند؟ چرا اقوام افغانستان توسط حکام تبارگرا، برتری طلب، تمامیت خواه، انحصارطلب به شهروندان درجه یک، درجه دو و درجه سه تقسیم شده اند؟  

زندگی شهروندی بر اساس قرارداد اجتماعی بین مردم در یک جامعه بنا یافته است. اخلاق فردی با اخلاق شهروندی فرق دارد. اخلاق فردی بر اساس اختیار فرد در عرصه زندگی شخصی وی بنا یافته است. اما اخلاق شهروندی همه شهروندان یک جامعه متمدن بر اساس نظم و قانون؛ احترام و رعایت حقوق شهروندی همه مردم؛ و حفظ و دفاع از حقوق، هویت و ارزش های همه شهروندان در پرتو نظم و قانون استوار است.

در زندگی مدنی هیچ شهروند حق ندارد حیات، حضور، زندگی و ارزش های دیگر شهروندان را تهدید کند یا به مخاطره اندازد. اما در طی چهل و سه سال پار و هنوز حقوق شهروندان افغانستان به صورت دوامدار توسط گروه های قدرت طلب، دست نشانده، نیابتی، دهشت افگن و جنایتکار مورد تعرض قرار گرفته است. امروزه حقوق شهروند در جامعه جنگ زده افغانستان چنان مورد تعرض قرار دارد که بیشتر شهروندان از ترس نمی توانند از حقوق خود در این کشور دفاع کنند. آزادی اندیشه، آزادی باور، حق انتخاب جهان بینی، دین و مذهب، حق زیست مدنی، حق انجام دادن امور دینی و مذهبی و حق ابراز اندیشه و دفاع از هویت تباری، مذهبی و زبانی مردم افغانستان توسط همه جناح های چپ و راست پس از توطئه ننگین 7 ثور 1357 تا الحال مورد تعرض، تحریف، تهدید، تحقیر و حتی نابود شدن قرار دارد.

هرگاه اگر به باور ها، طرح ها و برنامه های احزاب، گروه ها و جریان های به نام مذهبی، تباری و سمتی در افغانستان به صورت دقیق توجه شود، در غایت امر به این نتیجه می رسیم که هیچ یک از این جناح ها به حقوق شهروندی شهروندان افغانستان احترام ندارد و حتی در پی سلطه و سیطره به حریم خصوصی شهروندان این کشور هتک حرمت می شود.

حق تبارز و دفاع از هویت هزاره بودن، تاجیک بودن، اوزبیک بودن، شیعه یا سیک یا هندو بودن در طی تقریباً چهار و نیم دهه گذشته در افغانستان توسط برتری طلبان، تمامیتخواهان و انحصارطلبان قبیله گرای وابسته و دست نشانده به بیگانگان و اکثر احزاب و جریان های چپگرا، راستگرا، تبارگرا و حتی مذهبی چنان به چالش کشیده شده که ما روزانه شاهد کشته شده شهروندانی متعلق به این مردم هستیم.

هرگاه جهان بینی ها، باور ها و قرائت های من در آوردی و جاهلانه و ضد حقوق و ارزش های انسانی جناح های ذیدخل در جنگ قدرت در افغانستان را تحت مطالعه ی دانش-پژوهشانه قرار دهیم در غایت امر به این نتیجه می رسیم که منادیان این روش حق ستیزی فاقد اندیشه های سالم انسانی و دینی هستند.

شهروندان یک جامعه مدنی باید بدون هیچگونه تبعیض، تعصب، برتری طلبی، تمامیتخواهی و انحصارطلبی تباری، سمتی، دینی، مذهبی و زبانی باید از قوانین مکتوب شده ی رسمی اطاعت کنند و با حقوق مساویانه شهروندی در همه انتخابات شرکت کنند و رأی دهید و از حق رای دادند محروم ساخته نشوند. همچنین شهروندان یک جامعه مدنی باید در همه پرسی های سرنوشت ساز ملی، ولایتی و محلی شرکت ورزند و از منافع ملی، حیات سیاسی، ارزش های دینی، مذهبی، هویتی و ملی خود بدون هیچگونه ممانعت و حیله گری حاکمان دفاع کنند.

اخلاق شهروندی ایجاب می کند که همه شهروندان یک جامعه مدنی به حضور و موجودیت همدیگر احترام گذارند و هیچگاه علیه حیات و هستی مادی و معنوی دیگر شهروندان را تهدید نکنند و در پی نابودی یا حرف آن ها کمر نبندند.

در یک جامعه مدنی هیچ قوم یا حزبی حق ندارد جهان بینی، باور ها، ارزش ها و برنامه های تبعیض گرایانه و تعصب انگیز خود را تحمیل کند. ما دیدیم که چپی ها در طی حاکمیت نامشروع خود ده ها هزار شهروند افغانستان را به علت مسلمان بودن و مخالفت شان علیه تحمیل جهان بینی و افکار و نظریات مارکس، لنین و انگلس دستگیر کردن، شکنجه دادند، زندانی ساختند، کشتند، آواره نمودند، معلول ساختند و حتی ناپدید کردند. همچنین این فرهنگ حذف و سلطه و سیطره را اکثر احزاب و جریان های مذهبی، سیاسی، تباری و سمتی هم تا حال مشق می کنند. کشتن مخالفان زیر نام قرائت مذهبی هم جرم و هم جنایت نابخشودنی است که دهشت افگنان مسلمان نما در طی چهل و سه سال گذشته به آن در افغانستان مشغول هستند.

اگر در کشورهای جهان آزاد بروید و زندگی کنید، متوجه می شوید که اکثر مردم و نظام های حاکم بر جوامع غربی به حقوق شهروندی ارج و احترام قایل هستند.
در افغانستان کنونی نه تنها مراسم دریافت سند شهروندی وجود ندارد بل بیشتر شهروندان آن کشور تعهد شهروندی به کشور خود ندارند، چون استبداد و بیعدالتی، تبعیض و تعصب، تحقیر و حق ستیزی توسط حکام تبارگرا، دست نشانده، وابسته و مستبد زمینه ساز بی اعتمادی بین دولت و ملت شده است.

امتیاز دهی به یک قوم و بیعدالتی در برابر اقوام دیگر دلیل اصلی بیعدالتی در افغانستان است. چرا در یک جامعه مدنی باید قبیله بر ملت حکومت کند؟
چرا اقوام افغانستان توسط حکام تبارگرا، برتری طلب، تمامیت خواه، انحصارطلب به شهروندان درجه یک، درجه دو و درجه سه تقسیم شده اند؟
آیا بی عدالتی و هویت ستیز می تواند زمینه ساز حمایت اقوام از حاکمیت یک قوم یا تبار در یک جامعه مدنی شود؟
چرا در افغانستان مسؤولیت ها، حقوق و امتیازات شهروندی در همه عرصه های دولتداری و حکومتداری توسط حاکمان جبار، متعصب و مستبد قبیله گرا با پشتیبانی حامیان خارجی آنان به صورت ویژه به یک قوم یا قبیله خاص و غلام بچگان آنان تعلق دارد؟

افغانستان پس از تشکیل پاکستان به گدام تغذیه سران و خانان دوسره قبایل دو سمت خط دیورند مبدل شده است. بیشتر عایدات سالانه افغانستان در مسیر برنامه های جذب و تمویل قبایل بغاوتگر صوبه سرحد مصرف شده است که چیزی جز بدبختی، فساد، جنگ، تجاوز، اشغالگری، جنگ های نیابتی، کشتار، ویرانگی، مهاجرت و عقب ماندگی مردم افغانستان نشده است. مناطق پشتون نشین ما در طی چهل و سه سال سپری شده از بدبخت ترین و پسمانده ترین مناطق در قرن بیست و یک است. علت این همه عمداً عقب نگهداشتن سی درصد نفوس افغانستان همانا حاکمیت غاصبانه قبیله برملت است.

در یک جامعه مدنی وفاداری شهروند به کشور، جامعه و نظام یک اصل است. شهروندان یک جامعه مدنی زمانی از ارزش های ملی پیروی و دفاع خواهند کرد که همه حقوق انسانی، دینی، مذهبی، تباری، زبانی و شهروندی آنان احترام، رعایت و تامین گردد. هرگاه یک نظام یا دولت یا حکومت به حقوق و آزادی های شهروندان در پرتو نظم و قانون احترام نگذارد مخالفت ها، بغاوت ها، قیام ها و حتی انقلابات در آن کشور رخ می دهد. آیا در کدام کشور جهان آزاد مردم پس از 1950 میلادی برای سرنگون ساختن نظام ها و دولت ها انقلاب کردند؟

علت این که مردم در دول جهان آزاد از نظام های خود دفاع می کنند همانا این نکته است که نظام های شان تلاش می ورزند حقوق شهروندی آنان را تامین کنند و این سیاست و برنامه راهبری موجب می شود تا شهروندان آن کشور ها از قوانین کشور خویش پیروی می کنند. اما در افغانستان تا زمانی که اندیشه ها و نظریات تفوق جویی تباری، دینی، مذهبی، سمتی و زبانی رایج باشد، مردم این کشور از داشتن و زندگی کردن در یک جامعه مدنی محروم باقی خواهند ماند.

مطالعات جامعه شناسانه بیان می دارد که قبیله گرایان همیشه از نظم و قوانین مدنی و حاکمیت دولت در مناطق تحت سلطه و سیطره خود فرار می کنند و علیه تامین حقوق شهروندی بغاوت و شورش می نمایند. علت این که قبیله گرایان از حاکمیت نظم و قانون و تامین حقوق شهروندی در افغانستان فرار می کنند همانا این است که سران تمامیتخواه، انحصارطلب، غاصب، حق ستیز، مدنیت ستیز و برتری طلب قبایل نمی خواهند سلطه و سیطره شان را بر افراد قبایل عمداً عقب نگهداشته شده از دست دهند. از این رو هرگاه سران قبایل منافع خود را در معرض خطر ببینند به حربه کاربردی ساده دین، مذهب، هویت و میراث های قبایل خود تمسک می جویند و اهل قبایل خود را علیه هرگونه تغییر بسیج می کنند و تا سرحد شورش مسلحانه و کشتار شهروندان و اقوام دیگر پیشروی می کنند.

مدیریت تغییر ساختار زندگی از حالت قبیلوی به شهروندی یکی دیگر از علل ترس از دست دادن حاکمیت، سلطه و سیطره بر اهل قبایل است. از همین رو سران قبایل همیشه مانع کسب تحصیل و دانش، خودآگاهی از حقوق انسانی، دینی، شهروندی و حتی جهانی افراد قبایل خود هستند. سران قبایل حتی نمی خواهند در مناطق تحت حاکمیت تباری آنان عمران و آبادانی انجام شود، چون یکی از دلایل آغاز تحول و پیشرفت و تغییر جهان بینی فرد قبیله برقراری ارتباطات، دادوستد ها، و تبادل افکار و نظریات با شهروندان و به ویژه شهرنشینان است.

سران قبیله همیشه به آداب، رسوم، عرفیات و ارزش های محلی قبایل خود چنگ می زنند و قرائت خاص و تنگ نظرانه از دنیا، دین، مذهب و مدنیت دارند. سران قبایل که خود و خانواده و نزدیکان معتمد شان از همه مزایایی زندگی مادی و گاه هم معنوی برخوردار هستند در پی کسب دانش و سفر به خارج از قلمرو قبیله خود هستند. اما آنان همیشه تلاش می ورزند مانع تاسیس مکاتب، دانشگاه ها، دارالفنون ها و مراکز تعلمیی مسلکی در مناطق قبایلی شوند. سران قبایل حتی از ساختن شفاخانه، مراکز بهداشتی، سینما، ورزشگاه ها، نمایشخانه ها، نمایشگاه ها، انجمن های مدنی و حقوقی و دیگر مراکز خدمات بشری و شهروندی در مناطق زیر سلطه و سیطره خود ممانعت ایجاد می کنند.

سران قبایل نمی گذارند دختران و زنان اهل قبیله از نعمت سواد و کسب دانش بهره مند شوند، چون سواد و دانش موجب آگاهی و باز شدن ذهن اهل قبیله می شود. دختر یا زن اهل قبیله اگر صاحب سواد و دانش گردد تلاش خواهد کرد فرزندان خود را هم از نعمت این ارزش های والا برخوردار سازد. اینجا است که سران قبایل حضور، بقا، سلطه و سیطره خود را بالای اهل قبایل خود تحت خطر می یابند و از همین رو همیشه کوشش می کنند اهل قبیله و به ویژه دختران و زنان را از کسب تحصیل بازدارند.

پشتوانه نیروی قهریه همه احزاب و جریان های سیاسی، تباری، مذهبی و غیر مذهبی تمامیتخواه، برتری طلب، انحصارطلب و غاصب قدرت در افغانستان همانا رجوع به و بسیج کردن افراد قبایل در هنگامی است که منافع خود را به خطر ببینند.

اندیشه تبارگرایی امروزه چنان در افغانستان رایج شده که حتی تاجیکان و هزاره ها هم به جای توجه و تمرکز به حقوق شهروندی و اندیشه ملی مانند اوزبیکان با تقلید از قبیله گرایان پشتون به تبارگرایی رجوع می کنند. این بزرگترین زنگ خطر علیه گسترش فرهنگ ملی گرایی و نهادینه ساختن اندیشه ملی در جامعه جنگ زده و فاسد افغانستان است.

از این رو همه شهروندان افغانستان باید به این نکته توجه کنند که ساختار و تشکیلات قبیلوی و تباری در ضدیت با گسترش و نهادینه ساختن فرهنگ شهرنشینی، مدنیت، عمران، آبادانی، پیشرفت و ترقی است. تبارگرایی آفت ذهنی است که انسان را از مدنیت دور می سازد و از وی یک موجودی متعصب، تبعیضگرا، خودبزرگ بین، دهشت افگن و وحشت آفرین می سازد که کاری جز تمدن ستیزی پیشه نمی کند. تبارگرایی آفتی فکری است که انسان را عمداً عقب نگه می دارد و از مزایایی زندگی مدنی و زیست باهمی با دیگر مردم باز می دارد.

تبارگرایی موجب اسیر شدن ذهن، فکر، شعور، عقل، روح، جسم و وجدان فرد تبارگرا می گردد و باعث می شود که در زمان حال در گذشته، خرافات و جاهلیت زندگی کند.

مرحوم استاد خلیل الله خلیلی چه زیبا برای همه ما سروده است:
هزاره کیست؟ پشتون کیست؟ تاجیک چیست؟ ازبک چیست؟
اساس فرقه بازی‌های استعمار را بشکن
تو چون فرزند اسلامی شعارت نیست جز توحید
ز محراب محمد پرچم کفار را بشکن
آری؛ بیایید به جای تمسک به تبارگرایی، زیست باهمی در یک جامعه مدنی منظم و قانونمند را پیشه کنید و علیه هرگونه تبارگرایی و قبیله سالاری از طرق مدنی مبارزه فرهنگی کنید.

امروزه یک عده از مردم به پایگاه های نیروهای دفاعی و امنیتی افغانستان می روند و از آنان می خواهند که سلاح و مراکز خود را به طالبان تسلیم کنند. این مردم همان قشر قبیله گرای جاهل و مدنیت ستیز هستند که می خواهند پایه اندیشه ها و نظام قبیله بر ملت را در افغانستان بیش از پیش تحکیم کنند. طالبان نه نمایندگان دین اسلام، نه پیروان دین اسلام و نه هم علمای مذهب حنفی هستند. اما طالبان آن نیابتی های پاکستان و دیگر باداران شان با قلایی کردن افکار عقب مانده قبیلوی شان زیر نام قرائت دینی و مذهبی می خواهند زیر سلطه و سیطره سران وحشی قبایل عمداً عقب نگهداشته شده حاکمیت تباری خود را بالای مردم افغانستان نهادینه کنند.

ما می بینیم که چگونه طالبان با واگذاری مدیریت شده شهرستان ها توسط همتباران شان در نظام فاسد موجود مراکز نظامی و ادارات ملکی آن مناطق را منفجر و تخریب می کنند و هر روز صد ها تن از مدافعات کشور، جامعه مردم، ارزش های دینی و ملی و مدنیت را می کشند و سر می برند و مثله می کنند. ما نیک می دانیم که نصوص دین فیاض بخش اسلام مسلمانان را به سوی تمدن ساز، زندگی مدنی و مدنیت در پرتو نظم و قانون دعوت می کند. اما ما می بینیم که طالبان با قرائت قبیلوی و بربرسالارانه خویش در زمین کشور آبایی ما علیه بشریت و مدنیت جنایت می کنند و مانند اسلام خویش تمدن ستیزانه همه آثار و ارزش های مادی و معنوی تمدن اسلامی، مدنیت، شهرنشینی و حقوق شهروندی را نابود می نمایند.

مردم افغانستان و به ویژه جوانان متمدن و شهرنشین افغانستان که تشنه تامین عدالت در همه ابعاد مادی و معنوی و خواهان تامین صلح و امنیت و رفتن کشور به سوی پیشرفت و ترقی هستند باید علیه افکار طالبانی، تشددگرایانه، دهشت افگنانه و هرگونه تبارگرایی در یک صف واحد مبارزه کنند. نقش زنان افغانستان در مبارزه علیه تسلیمی قدرت و سرنوشت کشور و ملت افغانستان به طالبان باید به صورت روشن و فعالانه در دفاع از مدنیت علیه بربریت قبیله در عمل ثابت گردد.
شهروندان کشور باید کسانی را از اجتماعات، شهر ها، شهرستان ها، شهرک ها و محل های بود و باش خود بیرون سازند یا آنان را به چنگ قانون بسپارند با علیه شان قیام کنند که تلاش می ورزند نیروهای دفاعی و امنیتی افغانستان را مجبور به تسلیم شدن به طالبان سازند.

به نابخردان خوش باور و طرفدار طالبان می گویم که به آن لشکر اهریمنی جهالت و بربریت اعتماد نکنید. آنان که به جهالت، بربریت، دهشت افگن بودن و دشمنی طالبان با الله جل شانه، با اسلام، با مسلمین، با تمدن و فرهنگ و مدنیت، زندگی شهروندی و حاکمیت نظم و قانون باورمند نیستند باید بدانند که روزی فرا می رسد که چنان نابخردان از اعتماد خود به طالبان سخت خجالت خواهد کشید چنان که حضرت عمر فاروق رض الله عنه فرمودند:
"از آن روزی می ترسم که ناباوران به گمراهی خود افتخار کنند و مسلمانان از اعتماد خود خجالت بکشند."
این سخن را هم نیک به یاد داشته باشید که هرگاه مستکبری، استعمارگری، مستبدی، متجاوزی، اشغالگری و مداخله گری به گروه اعتماد کرد، بدانید که آن گروه دهشت افگن، جنایتکار، خاین و دشمن بشریت، عدالت، امنیت، صلح و مدنیت است.
هرکس به طالبان اعتماد کند و با آنان بر سر سرنوشت افغانستان و مردم این کشور معامله کند از ما نیست.

نویسنده: سید حسیب مصلح بیسواد
18 جون 2021
ملبورن – آسترالیا

  پربازدید ترین