چرا ملاعمر با دستان خود چشمش را از حدقه بیرون آورد؟
اطلاعاتی که در مورد ملاعمر به دست ما رسیده، بیشتر آمیزهیی از افسانه و واقعیت است، اما تمام کسانی که در باب ملاعمر سخن میزنند به این نکته متفقالقولاند که او جهان را به یک چشم میدیده است. افسانۀ جذابی که در مورد چگونگی کورشدن ملاعمر وجود دارد، تا حدودی با تصویر هیولاگونۀ که از این مرد ارائه شده، سازگار است.
آنچنان که تحریک طالبان در زندگینامۀ ملاعمر آوردهاند، او در زمان حضور شوروی در افغانستان، چهار بار زخم برداشت و در آخرین مورد ترکش (چره) چشم راستش را متلاشی کرد. در زندگینامۀ ملاعمر که در وبسایت طالبان منتشر شده در مورد چگونگی درمان چشم او توضیح داده نشده است، اما یک روایت تأییدناشده، کماکان این گره را میگشاید. پرویز مشرف نیز مشابه چنین روایتی را در کتاب خود ذکر کرده است.
هنگامی که ملاعمر از ناحیۀ چشم زخم برداشت، با خونسردی تمام خنجری را برداشت و با نوک خنجر کرۀ چشم خود را از حدقه بیرون کرد و در پی آن پلکهای چشمش را به هم دوخت و این چنین خویشتن را در هیأت یک موجود ترسناک در آورد.
تصور این چنین عمل قسی برای یک انسان قرن 21 دشوار و غیرعملی به نظر میرسد، اما یادآوری این داستان برای پیروان ملاعمر، معرف شجاعت غیر قابل وصف اوست.
صرف نظر از حقیقت داستان، تصویری که از قساوت و سنگدلی در این داستان نقش شده، در واقع به ماهیت جداناپذیر گروهی ربط دارد که ملاعمر و یارانش به وجود آوردند. روایتهای متضاد در مورد زندگی ملاعمر وجود دارد و ما در این نوشتار از اطلاعاتی که در مورد دوران کودکی او و خانوادهاش پیش از پیوستن به صف مجاهدین وجود دارد، چشمپوشی میکنیم و نیز برای جلوگیری از طولانیشدن متن، بخشی از اطلاعات را برمیگزینیم که به تحلیل ویژگی شخصیتی ملاعمر منتهی شود.
در متنی که گروه طالبان زیر عنوان «زندگینامۀ مرحوم امیرالمومنین ملامحمد عمر مجاهد رحمهالله» منتشر کرده، نکات جالبی وجود دارد که با تصویر تازهیی از ملاعمر در زمینۀ ویژگی شخصیتی او سازگار است.
ملاعمر پیش از تشکیل گروه طالبان، در صف گروههای مجاهدین علیه نیروهای شوروی در افغانستان به عنوان راکتچی (شلیککننده موشک) فعالیت میکرده و از فحوای زندگینامۀ ملاعمر به روایت گروهش برمیآید که او استاد هدفگیری و دلاوری دوران خود بوده است.
چهار روایت از همرزمان ملاعمر از دوران پیشاطالبان در زندگینامۀ او آمده است و همه روایتها از توانایی بینظیر او در نابودی زرهپوشهای جنگی حکایت دارد. به نقل از منبع یادشده، در یکی از نبردها که ملاعمر را ملابرادر نیز همراهی میکرده، آمده است که او با چهار بار شلیک راکت توانسته چهار زرهپوش را نابود کند؛ داستانهای دیگری نیز به صورت اغراقآمیز از نابودی زرهپوشهای بیشمار شوروی وقت روایت دارد که به دست ملاعمر انجام شده است.
این تصویر از ملاعمر با روایتی که گفته میشود او سرباز پیاده در صفوف مجاهدین بوده سازگار است و تلاش طالبان برای معرفی او به عنوان یکی از فرماندهان جهادی در جنوب افغانستان منطقی به نظر نمیرسد. به هر حال بر اساس اطلاعاتی که وجود دارد او خشکمذهب، کمسواد، پرشور و خشن بوده است و حتا از لحاظ اطلاعات دینی با وصف آن که ملازده بوده که بعدها به آخندزاده نیز معروف شد حتا در ردیف ملاهای کمسواد محلی قرار نمیگرفته است.
به نقل از روایت رسمی طالبان از زندگینامۀ ملاعمر، او به ندرت سخن میگفته است، حتا گفته میشود در اوج قدرتش دیگران را کمتر به حضور میپذیرفته و به نظر میرسد که ملاعمر آدمی انزواطلب بوده که پس از حملۀ ایالات متحدۀ آمریکایی به حق به آن رسیده است.
روزگاری نام ملاعمر در کنار نام اسامهبنلادن سرخط اخبار جهان قرار گرفت. او در میدان بازی حضور داشت، اما به محض این که آمریکاییها امارت اسلامی ملاعمر را سقوط دادند، از صحنه غایب شد و در اختفا خزید.
بر خلاف قرائت طالبان، از حضور فعال او در ادارۀ تحریک طالبان پس از فروپاشی امارت و روایت رسمی حکومتها در مورد ملاعمر، کتاب «زندگی مخفی ملاعمر» نوشته «بتی دم» ژورنالیست هالندی روایت دیگری دارد. نویسندۀ این کتاب میگوید که ملا هیچگاه از مَنش روستایی خود دست برنداشته بود و جهان در نظر او، جهانی بود که یک روستازادۀ محصور در میان کوهها تصور میکند.
بر اساس نوشتۀ بتی دم، ملاعمر پناهگاهی را در نزدیکی یک پایگاه آمریکایی برگزیده و در مخفیگاه خود به رهبانیت پناه برد و از محتوای دلفریب جهان بیزاری جست. احتمالاً صدای غرش چرخبالهایی که از پایگاه آمریکاییها نشستوبرخواست میکرد، انگیزۀ جهاد فیسبیلالله را در او مشتعل نمیساخت.
هنگام که ملاعمر عمیقاً مشغول انزوا بود و از درد جانگاه بیماری لذت میبرد، رهبران تحریک طالبان با استفاده از نامش، جنگجویان وفادار به او را گرد آورده بودند و مشغول برپایی جشن خون و ویرانی بودند.
ملا در انزوای کامل زبان تازهیی ابداع کرد که جزئیات آن در دست نیست. از 4 زن محبوبش نیز دل بریده بود، اما گاهی به رادیو گوش میداد، به نقل از کتاب یادشده، هنگامی که ملاعمر خبر کشتهشدن اسامهبنلادن را از طریق رادیو شنید هیچ واکنشی نشان نداد.
این سطح بیتفاوتی در مورد مردی که امارت اسلامی محبوبش در قماری برای حفاظت از او باخت، اعجابانگیز است. زمانیکه شبکۀ القاعده مسئولیت یازده سپتامبر را به دوش گرفت، پاکستانیها تلاش کردند ملاعمر را متقاعد کنند تا بنلادن را به آمریکاییها بسپارد؛ در این هنگام ملاعمر تصمیم تاریخی خود را گرفت. او به دلیل تعهد به «پشتونولی» مهمانش را تسلیم نکرد و امور را به خدا سپرد. به این ترتیب امارت را به باد داد، ملا آنچنان که در آن هنگام با سماجت تمام پای تصمیمش ایستاد، هنگام شنیدن خبر مرگ بنلادن خم به ابرو نیاورد.
در داستان دراماتیک زندگی ملامحمد عمر ذات او تغییرناپذیر باقی ماند؛ همانطوری که برای بیرونکردن کرۀ چشمش از حدقه مصمم بود، در رهبانیت نیز مصمم بود.
پایان زندگی رهبر طالبان در انزوای کامل رقم خورد. از کجا معلوم که ملا را عذاب وجدان دردناک از پا درنیاورده باشد، ملا رفت، اما سایۀ او هنوز هم بر امور ما سنگین است.