تقابل دین و سیاست در دیدگاه استاد سیاف
بخش اول مقاله:
سخنرانی جذاب استاد سیاف در مراسم «لویه جرگه مشورتی» مبنی بر تایید مواضع هر دو رئیس جمهور ، جناب کرزی و محمد اشرف غنی در قبال طالبان که یکی، آنان را برادر و دیگری آنها را مزدور و اسیر استخبارات پاکستان خطاب کرد، شنیدم.
فتوا و دیدگاه استاد سیاف نسبت به حق بودن هردوی آنها، سوالاتی را در افکار عموم، مخصوصاً نسل جوان نسبت به آموزههای دینی و سیاست ایجاد و آنان را به تشکیک در این امر واداشته است که:
1 - آیا اسلام در قبال حق و باطل موضع دارد یا نه؟
2- آیا در اسلام هرکس وهرگروهی که کلمه طیبه را با شعار الله اکبر بر زبان جاری کرد هر عمل و هراقدام او صواب و مورد قبول خداوند خواهد بود؟
3- اگر موضع هردو رییس جمهور گذشته و حال، حق و صواب است پس جوابگوی این همه شهدا و خونریزی و تباهی جامعه کیست؟
بنده که از شاگردان استاد سیاف و صاحب کرسی تدریس جنبشهای اسلامی در دانشگاهها میباشم، با استفاده ازین موضوع، سایر موضوعات ازین قبیل را که از طرف محصلین و افکارنسل جوان معاصر با آن مواجه هستیم، به صورت باز در فضای اکادمیک مطرح میسازم تا با نقد این نظریات پاسخ و روشنگری مطلوب به دست آید.
1- آیا سیاست و حکومت امربشری است و یا یک امرالهی؟
2- آیا پیامبر اسلام مؤظف به تشکیل حکومت وکسب قدرت سیاسی بوده است؟
3- آیا رابطه بین دین وسیاست و حکومت وجود دارد یا هرکدام یک امر جداگانه ومجزا است؟
در پاسخ به سوال اول و شبهات فوق، نخست باید نیازهای بشر را به دو بخش:
1- نیازهای عقلانی و مادی بشر
2 - نیازهای غیرعقلانی وغیرمادی بشرتقسیم نمایم.
نیازهای بخش اول همانند: امنیت، رفاه، شغل، بهداشت، احترام به حقوق دیگران وتشخیص امور صواب و ناصواب، جزء امور عقلانی و مادی بشراست و بشر با تکیه برعقل شخصی و خرد جمعی خود میتواند به رفع آن نیازها پرداخته و نیازی به استفتاء از آدرس دین و علمای دین نمیباشد.
چنانچه جوامع غیر دینی بدون تکیه برعلمای دین و منابع دینی، برای مصئون ماندن خود وتامین خیر و صلاح جامعه شان قاعده و قانون و حکومت وضع نموده و امروز جوامع شان، به قول خانم مرکل صدراعظم آلمان، مرجع و پناه مهاجرین جهان اسلام شده است.
اما نیازهای بخش دوم بشرکه عقل شخصی و خرد جمعی بشر جوابگوی آن نیست، همانند: کشف و فهم روح، دنیای بعد از مرگ؛ عالم برزخ، نقش و تاثیر دعا و تعویذ در رفع مسایل و مصایب و حتی مارگزیدگی و رفع نازائی از موضوعاتی است که با عقل بشری قابل درک نیست.
این قبیل نیازهای بشررا عقل محدود بشری نمیتواند تامین کند و الزاماً باید به حکمت متعالیه پناه برد تا به وسیله تمسک به قدرت ماورای عقل که خداوند و پیام آورانش است، در رفع آن نیازها بپردازد.
اینجاست که نقش دین و عالمان دینی به عنوان پل ارتباط بین نیازهای زندگی مادی و معنوی برای هدایت بشر مطرح میشود، تاعالمان دین با ارشادات دینی و توصیههای اخلاقی شان، بشررا از گمراهی و غرق شدن در دنیا و قدرت سیاسی نجات بخشند و قرآنکریم عالمان دین را کسانی معرفی میکند که از فهم و توانمندی بالای علمی برخوردار و خود عامل به احکام شریعت بوده و زندگی معقول دنیا را مقدمه کمال آخرت معرفی تا با ظرفیت علمی و تذکیه نفسانی به قدرت ماروای طبیعت وصل و بدین وسیله سلطه کاریزمای معنوی بر جامعه پیدا نمایند.
سوال و شبهه اول:
لذا، درپاسخ به شبهه و سوال اول معلوم شد که: سیاست و حکومت، جزء نیازهای مادی وعقلانی بشر است و بشر میتواند با استفاده از عقل و خرد جمعی خود در سایه ایجاد حکومت، نیازهای امنیتی، رفاهی، شغلی و اکتشافات علمی خود را بدون تکیه بر معجزه و عالم غیب تامین نماید.
سوال و شبهه دوم:
آیا پیامبراسلام موظف به تشکیل حکومت وکسب قدرت سیاسی بود؟
دانشمندان حقوق براین باورند که اشخاص دارای دو نوع شخصیت هستند.
1- شخصیت حقیقی، شامل خصوصیات و ویژگیهای اکتسابی اشخاص باشد.
2- شخصیت حقوقی که امتیازی است به وسیله حکمی به یک شخصیت واگذارمیگردد، چنانچه یک شخصیت براساس حکم مافوق به عنوان وزیر و رییس تعیین میگردد.
بنابر بعضی آرا، پیامبراسلام مؤظف به ایجاد حکومت وکسب قدرت سیاسی نبود بلکه شأن و منزلت اجتماعی شان مثل امانت داری، عدالت، جوانمردی وسایر خصلتهای والای انسانی باعث شد تا مورد اجماع و وفاق عموم جامعه قرار گرفته و به عنوان پیشوا و مولای جامعه ازطرف مردم برگزیده شوند، چنانچه خلیفه چهارم هم براساس همان خصلتها و ویژگیها بعد از یک دوره فترت دراثر اصرار و فشارعموم جامعه مجبور به پذیرش خلافت شد. لذا، سیاست و حکومت در اسلام دارای ماهیت ذاتی نیست؛ بلکه یک امر عارضی است. بدین معنا که پیامبر اسلام بر اساس ویژگی های اخلاقی و اجتماعی خود، به عنوان امین عام و زعیم سیاسی برگزیده شد، نه به خاطر یک ماموریت الهی که هدف اصلی ان تشکیل حکومت باشد، چنانچه پیامبر اسلام فرمودند: «إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاقِ».یعنی من برای تکامل بخشیدن اخلاق معبوث شدم.
لذا پیامبراسلام مؤظف به اعلام ترویج و هدایت جامعه به وسیله اخلاق و تقوا شده است که اگراین دو بنا، سنگ تهداب جامعه و حکومت قرارگیرد سیرتکامل قطعی، جهانی و پایدارخواهد شد چنانچه عدم این دوفضیلت عامل انحطاط، اختلاف و انحراف جوامع شده است.
پس ماهیت مسئولیت عالمان دین به عنوان «ورثهالانبیا» فهم دین، تبلیغ و تبیین دین و عمل به احکام دینی جهت هدایت و تکامل اخلاق بشر به عنوان سنگ تهداب حکومت و سیاست درجامعه است؛ چنانچه حاکمان قدرت وسیاست بادیدن ظاهر قدسی پیامبر و شنیدن سنت حسنه پیامبر با طیب خاطربه دین وآئین او گرویده میشدند.
لذا ماهیت و مسؤلیت پیامبراسلام و عالمان دین خلافت اللهی در روی زمین است، نه خلافت وحاکمیت سیاسی درجامعه.
سوال وشبهه سوم:- رابطه دین با سیاست و حکومت.
اگرچه رابطه دین و سیاست، رابطه تنگاتنگ ونزدیک است، چراکه با دین میتوان سیاست وحکومت را اصلاح وهدایت کرد، اما با سیاست وحکومت نمیتوان دین راجهت داده وبه عنوان ابزارحکومتی استفاده کرد و به همین دلیل اکثر مراجع دینی هدیه ومعاش گرفتن ازحکومت وسیاست را جواز نداده وآن را مذموم میپندارند.
لذا سیاسی شدن اسلام و اسلام سیاسی قبل از آنکه حقیقت دین باشد، نوعی واکنش و عکسالعمل مسلمانان و عالمان «الازهر» مصر «جنبش اخوان المسلمین»، در مقابل شکست خلافت ترکان عثمانی بود.
آنها بر این باوربودند که خلافت عثمانی، تداوم و نماد خلافت خلفای راشدین در اسلام است و شکست آن باعث شکست حیثیت و غرور جهان اسلام میباشد. لذا اخوان المسلمین و علمای الاذهر مصر در انتقام از انگلیس، فرانسه، و همکاری اعراب با آنها اسلام سیاسی را به منظور احیای خلافت اسلامی در جهان اسلام مخصوصا در بین افکار جوانان مطرح کردند.
سقوط خلافت ترکان عثمانی باعث شد تا دونوع قرائت از اسلام در بین جوانان جوامع اسلامی شکل گیرد.
1. قرائت اسلام سیاسی به هدف احیای خلافت اسلامی به وسیله اخوان المسلمین درمصر و شاخههای آن درشبه قاره به وسیله ابوالاعلا مودودی و در ایران توسط شهید نواب صفوی یکی از رهبران جنبش فدایان اسلام که از شاخه های اخوان المسلمین تلقی می شد، مطرح شد.
2. قرائت سکولاریستی یعنی جدایی حوزه دین ازسیاست، به وسیله مصطفی کمال اتاترک در بین روشنفکران جوامع اسلامی مطرح شد، این دو نوع قرائت ازدین باعث شد تا رابطه دین با سیاست از موضوعات حاد در محافل علمی وسیاسی جوانان مسلمان دراقصی نقاط عالم قرارگیرد. چهرهها و جریاناتی که به جدایی دین از سیاست باورمند بود به عنوان بیدین و مزدوران غرب خطاب میشدند و چهرهها و جریاناتی که به همگونی دین وسیاست باورمند بودند به عنوان چهرهها وجریانات متدین و مدافع اسلام ومسلمین خطاب میشدند.
درچنین فضایی، انجمن جوانان مسلمان درمصرکه مقدمه جنبش اخوانالمسلمین بود به وسیله امام حسنالبنا درمصر با هدف دفاع از احیای خلافت و دفاع از فلسطین و قبله اول مسلمین اعلام موجودیت کرد.
سید قطب به عنوان تئوریسن جنبش اخوانالمسلمین که در ابتدا یک شخصیت میانه رو ومعتدل بود، اما بعد ازشکنجه سبوعانه در زندان درمقابل جمال عبدالناصر وغربیها به یک چهره بنیادگرای تندرو مبدل شد.
وی به عنوان تئوریسن اخوانالمسلمین در تفسیر «فی ضلال القرآن» و کتاب «معالم فیالطریق» یعنی نشانه هایی را که مانیفست جنبشهای اسلامی تلقی میشد وضعیت جهان اسلام راهمانند صدراسلام به دو بخش تقسم کرد.
1 : جاهلیت اعراب 2: درخشش اسلام
سید قطب درکتاب: معالم فیالطریق یعنی نشانههای راه رسالت و مسئولیت مسلمان و جنبشهای اسلامی را درسراسر جهان چنین تعریف کرد: کشورهای غرب، کفار دشمنان اسلام است و حکومتهای دست نشانده آنها از مظاهرجاهلیت محسوب میشود. وظیفه هرمسلمان راستین جنبشهای اسلامی این است که ازنظامهای جاهل دوری و بیزاری جسته، خودشان را در حد توان برای نابودی رژیمهای جاهل و حاکمان ظالم و دست نشانده آنها آماده سازند. تا بدینوسیله زمینههای حاکمیت شریعت و نظام اسلامی فراهم شود.
سید قطب با انتقاد از روش معتدل و میانه رو، شخصیتهایی همانند سید جمالالدین افغانی، آنها را مشاورین دربار جاهل و ظالم و همکار نظامهای جاهل و فاسد و عضو فراماسونری غرب معرفی مینمود. لذا سید قطب موجودیت علمای دین را درکنار نظامهای جاهل و فاسد باعث اغفال و انحراف افکار عموم جامعه اسلامی و مانع گسترش اسلام معرفی می کرد.
سید قطب با استناد به آیات قرآنی همانند «وَمَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ [المائدة:44]، وَمَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ [المائدة:45]. تمام نظامهای سیاسی دست نشانده جامعه مسلمانان را غیر اسلامی معرفی و و امت اسلامی را علیه نظام های فاسد و دست ناشنده قدرت های جاهل و کافر معرفی می نمود. و مسلمانان را به استاد آیه 75 سوره نساء: «وَما لَکُم لا تُقاتِلونَ فی سَبیلِ اللَّهِ وَالمُستَضعَفینَ مِنَ الرِّجالِ »؛ به جهاد و براندازی نظام های انها تحریک و مجاهدین را انصار دین خدا معرفی می نمود.
در حالی که سید جمالالدین بر این باور بود که جامعه اسلامی متشکل از دو نهاد، دین و حکومت است. حکومتهای جوامع اسلامی باید مشروعیت خودشان را از دین و علمای دینی بگیرند. لذا علمای دین باید ناظر بر اعمال حکام سیاسی جامعه شان باشند و برهمین اساس سیدجمالالدین در افغانستان مشاورامیرشیرعلی خان و در ایران مشاور دربار قاجار و در ترکیه مشاور در بار ترکان عثمانی شد. سیدجمالدین با استناد به آیات قرآنی اعلام و تبلیغ میکرد که خداوند ازعلمای دین تعهد گرفته است که درمقابل جور وظلم نظامهای سیاسی سکوت اختیار نکرده وبه اصلاح آنها بپردازند.
به همین دلیل، سید جمالالدین را از مؤسسین و رهبران اصلاح طلب جوامع اسلامی میپندارند. سید جمالالدین شرط حضور و همکاری عالمان دین را با حکومت و دربارهای سیاسی اصلاح پذیری و حرف شنوی وتوصیه پذیری حاکمان سیاسی میدانست و درغیر آن صورت، انصراف از همکاری با دربار و مهاجرت از کشور را از اصول مبارزات سیاسی عالمان دین میپنداشت.
اساس حکومت داری در اسلام
حکومتها برچه اساس برمردم حکومت و حکمروایی میکنند و مردم برچه اساس احکام آنها را میپذیرند؟
اساس و مبنای اصلی حکومتها را مشروعیت شکل میدهد، مشروعیت از لحاظ لغوی به معنای جایز دانستن و مطابقت احکام با شرع مقدس است و به همین معنی، واژه (مشروع) به معنی قانونی بودن و حقانیت است. هرگاه نظام سیاسی بر همین مبنا شکل گیرد حاکم سیاسی حق دارد بر مردم حکومت کرده و امر و نهی کند و مردم هم باید ازآن اطاعت نمایند. دراصطلاح سیاسی، مشروعیت همان روش معمول توجیه اِعمال قدرت است. جامعه شناسان سیاسی رابطه مفهوم مشروعیت و مقبولیت را مترادف و لازم و ملزوم میدانند، بدین معنی که هر قدرمشروعیت حکومت و حاکم براساس مقبولیت و رضایت عام استوار باشد میزان کارایی نظام افزایش پیدا میکند. و هرگاه عکس قضیه بر جامعه حاکم شود کارایی نظام روزبه روز کاهش یافته و نظام وحاکم سیاسی درمسیر خودکامگی واستبداد حرکت خواهد کرد.
الگوها و روش حکومتداری درجهان و اسلام:
1. روش قرارداد اجتماعی یا دمکراسی:
اندیشمندان عرصه اجتماعی غرب همانند: جان لاک، ژان ژاک روسو و توماس هابز بر این باور بودند بشر زمانی که زندگی جمعی خودش را آغاز کرد هرکس به تناسب توانش درفضای آزاد به دنبال تثبیت حق برمبنای نفع خودش برآمد.
لذا برای اولین بار در زندگی جمعی بشر، جنگ و نزاع بر سرحق تو و حق من آغار شد و این امر باعث شد تا یک آنارشیزم درفضای زندگی جمعی بشر به وجود آید.
لذا برای جلوگیری ازین وضعیت نابه سامان اجتماعی، انسانها با استفاده ازعقل شخصی به خرد جمعی پناه آوردند وبا یک فیصله جمعی امنیت و آرامش را اوکسیجن حیات زندگی جمعی شان پذیرفتند و براساس «قرارداد اجتماعی»، تشکیل حکومت و قانون را به منظور تامین حیات و خیر وصلاح کل وضع نمودند.
اما اندیشمندان دیگری، همانند «منتسکیو» جهت تکامل بخشیدن این اندیشه نجات آن را آسیب شناسی نموده وتئوری تفکیک قوا را مطرح و دنبال نمود.
منتسکیو با تئوری تفکیک قوای خودش، خواست با استقلال بخشیدن به هر سه قوه، مقننه، قضاییه واجراییه، ازتمرکز قدرت وطغیان آن به وسیله حاکم و حکمران جلوگیری کند.
لذا، نظام دمکراسی امروز همان شکل تکامل یافته قرارداد اجتماعی و تشکیل حکومت بر اساس ویژگی های ذیل است:
- تشکیل حکومت بر مردم بر اساس آرای مردم
- انتقال مسالمت امیز قدرت به وسیله انتخابات سالم، شفاف و همگانی
- تثبیت حق شهروندی در جامعه به جای حق تیره و تبار و جنسیت
- آزادی به عنوان معیار و مبنای انتخاب زندگی
روش حکومتداری در اسلام بر اساس فقه اهل سنت
1- روش سنتی:
این روش دربین مسلمانان مخصوصاً اهل سنت با اطاعت و فرمانبرداری از «اولی الامر» استوار میباشد.
«اولی الامر» بنا بر تفسیر و برداشت علما از دستور قرآن درسوره نساء آیه چهارم به صاحبان حکم ویا اولیای امراطلاق میشود. لذا اولی الامر شامل اولیای امور همانند: رییس جمهور، پادشاه وحتی کسانی که به وسیله زور و تهاجم نظامی و باکودتا به قدرت رسیده باشند، اطلاق میشود.
علی عبدالرزاق از علمای برجسته مصر بر این باور است که چون دراسلام حکومت وسیاست امرالهی نیست و بشر با تکیه برعقل و خردجمعی میتواند این نیاز جامعه را مرتفع سازد، لذا درشیوه حکومتداری خلفای راشدین هم روش خاص وهم شکل ملاحظه نمیشود.
چنانچه بعد از وفات پیامبراسلام، خلیفه اول (حضرت ابوبکر) براساس شورای سقیفه یا شورای خبرگان رویکار آمد و خلیفه دوم (حضرت عمر) براساس توصیه و وصیت خلیفه اول رویکار آمد. خلیفه سوم (حضرت عثمان) براساس شورای انتصابی شش نفره خلیفه دوم که عبدالرحمن ابن عوف را صاحب دورای معرفی کرد، به خلافت رسید. خلیفه چهارم (حضرت علی) براساس اجماع عموم و پافشاری مردم خلیفه شد.
در نتیجه، چون سنت و روش واحد درگزینش حاکم سیاسی در تاریخ اسلام وجود ندارد این امر با گذشت زمان مبنای قیاس بین علمای اهل سنت قرار گرفت.
که نشستن بر مسند قدرت سیاسی و داشتن حاکمیت برقلمرو جغرافایایی مسلمانان معیار و مصداق اصلی اولی الامر را تشکیل میدهد.
و برهمین اساس، اکثرعلما و مفسرین جهان اسلام و اهل سنت با استناد به دستور قران در سوره نساء آیه چهارم، حاکمان سیاسی را مصداق اولی الامر پنداشته و اطاعت و فرمانبرداری از آنان را اطاعت از خدا ورسول خدا پنداشته و پادشاه را سایه خدا مینامند.
2. روش مدرن حکومت داری:
اندیشه مدرن حکومتداری دراسلام و اهل سنت با تاسیس جنبش اخوانالمسلمین مصر درسال 1928 شکل گرفت.
سید قطب به عنوان تئوریسن اخوانالمسلمین مبنای تقابل اسلام با غرب را در2 اصل عمده برای تمام هواداران اخوانالمسلمین در سراسر جهان چنین تعریف نمود.
1 - حاکمیت: منظور ازحاکمیت سلطه جهانی احکامالهی برسرنوشت بشراست. هرگاه قانون بشری، شریعت الهی را تحتالشعاع قرارداده و متاثرسازد و مسلمانان را از محوریت خدا، قوانین الهی و شرعی به محوریت قانون بشری خود بکشاند درین صورت جامعه بشری به دو بخش الهی وغیر الهی تقسیم میگردد. جوامع غیرالهی و کافر و جاهل محسوب می گردند.چرا که از هدایت و قوانین شرعیت محروم شده اند و دیگری جوامع الهی که از هدایت و رهبری احکام و قوانین اسلامی برخودار می باشند.
2 - حکومت و نظام اسلامی : حکومت اسلامی، مجری احکام شریعت در روی زمین است و حاکم اسلامی نماینده و خلیفه خدا در زمین محسوب میشود.
سید قطب بر این باور بود که بدون استقرار حکومت اسلامی نمیتوان اسلام و قوانین شریعت را به دیگران معرفی نمود، چراکه برتری قوانین دراجرا وتعاملات بینالمللی بوسیله حکوت اسلامی تثبیت میگردد.
سید قطب راه نجات جامعه اسلامی را از اسارت حکومتهای جاهل ایجاد حکومت اسلامی معرفی و همه مسلمانان وهواداران اخوانالمسلمین را در ایجاد حکومت اسلامی مؤظف و تشویق نموده، شاخصه حکومت اسلامی را 4 اصل عمده میدانست.
1 : اجرای شریعت اسلامی
2 : شورا یعنی اجماع علمای جید اسلام برای کشف سیره پیامبر و خلفای راشدین در شیوه حکومتداری
3 –عدالت حاکم اسلامی به عنوان خلیفه خدا در روی زمین به طوری که حاکم اسلامی آگاه به فهم و دانش بشر و عمل به احکام اسلامی باشد، لذا بدون فهم و تخصص اسلامی کسی نیم تواند مدعی و یا کاندید برای حکومت اسلامی باشد؛ چرا که فهم و اجرای شریعت از شاخصه های حاکم اسلامی می باشد.
4 - جهاد مبنی برایجاد حکومت اسلامی: سید قطب راه رسیدن به حکومت اسلامی را جهاد و مجاهدین را انصار دین خدا معرفی کرده است.
سید قطب در بخش تعامل اسلامی با دمکراسی براین باور است که هیچ حاکم اسلامی حق ندارد که حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال کند و این کار بدعت در دین خدا محسوب شده و حاکم مورد لعنت خدا و رسولش قرار میگیرد.
اما در مسایل مستحدثه و احکام ثانویه چنانچه تعاملات با حکومتهای غیراسلامی مغایرت و تقابل با شریعت و دین نداشته باشد، رابطه اسلام با دمکراسی مورد قبول خواهد بود و درصورتی که جهان غیرمسلمان، حکومت اسلامی را مورد تهدید، ظلم و ارعاب برای پذیرش قوانین خودقرار دهند، راه نجات جهاد و نصرت رساندن به دین خداست.
چنانچه قران میفرماید:« و ما لکم لاتفاع نلون فی سبیل ..... والمسلمین می ارجال والنسا الذین نبلون ربنا اجرها»