• شنبه, 01 ثور 1403
    خبرگزاری افغان ایرکا

آمریکا در بازی ماندن و رفتن

آمریکا در بازی ماندن و رفتن

سیاست امریکا برای افغانستان چنان با مهارت چیده و سنجیده شده که باید آتش تروریسم در افغانستان همچنان تازه و شعله‌ور بماند تا امریکا بتواند این جغرافیای ویران را برای سیاست های سنجیده شده اش استفاده کند.

جو بایدن شیپور کذایی ختم جنگ را در افغانستان بصدا درآورده در این روزها صدها خبر از هر جا از هر زاویه ای میخوانیم و میشنویم؛ یک عده ذوق زده اند و عده ای ناامید، یکی فریاد حکومت مرکزی سر می‌دهد و دیگری فدرالی و آن دیگری امارت. زنان شیون از دست دادن ارزش های چندین ساله دارند و عده ای دیگر از برگشت به عصر حجر در وحشت اند، بیشتر این زنان گله‌مند آنهایی اند که امروز در دور حکومت اشرف غنی حلقه زده اند؛ این دختران طبقۀ متوسط و بورژوا برای موقعیت های کلیدی و فرمایشی شان بی‌صبرانه مراقب اوضاع هستند.

و اما در آنسوی دیگر، ما با جامعه ای تا به دندان مذهبی، سنتی عقبمانده و لبریز از خشونت طرفیم که به دو طبقۀ کلان تجزیه شده است، صاحبان سرمایه های بادآورده حکومتی‌ها و جهادی و مدنی‌چی‌ها و تکنوکرات ها، از یک طرف و کارگران و فرودستان و محرومانی که یک وقت غذای شکم سیر هم سر سفره های شان ندارند. چه چیزی این دو طبقه را باهم پیوند می‌زند و این خیل گرسنگان را در خدمت این طبقۀ دزد و اوباش سیاسی در میاورد، سوای پیوندی تباری و قومی، دولت تا مغز استخوان فاسدی که بود و نبودش به رفتن و یا ماندن عساکرغارتگر امریکا گره خورده آتش بیار معرکه تبار پروری و تبعیض است.

جو بایدن با خودبزرگ ‌سازیِ غیراخلاقی و جنایتکارانه زندگی هر تک سرباز جنایتکارش را مهمتر از زندگی و هستی شهروندانِ افغانستان تعریف کرده و بیشرمانه اظهار می‌کند که ما برای اتحاد بین افغانها به افغانستان نیامده بودیم و افغانها در طول تاریخ اتحاد نداشتند، آیا او حق دارد که بعد این همه قتل و کشتار و غارت چنین غیر مسؤولانه به این تمایزجعلی دامن بزند؟ بایدن نمایندۀ نظامی است که هر روز در یک گوشه ای از دنیا شاهد دود باروت و یا بحرانش هستیم، بحران دموکراسی بورژوایی، بحران اقتصادی و بحران محیط زیست و این به خوبی می‌رساند که نیولیبرالیسم دیگر موضوعیت خود را از دست داده است. فرانسه هر روز در اعتراض جنبش جلیقه زردها، امریکا در اعتراض جنبش زندگی سیاهان مهم است و بهمین ترتیب اسپانیا، امریکا جنوبی و سایرین. نولیبرالیسم برای جلوگیری از فروپاشی جهان را به بن‌بست می‌کشاند.

از موضوع مورد بحث دور نروم؛ سوال اینجا است که با خروج تنی چند از سربازان خون و غارت، آیا امریکا واقعآ افغانستان را ترک میکند؟
سیاست امریکا برای افغانستان چنان با مهارت چیده و سنجیده شده که از یک سو باید آتش تروریسم در افغانستان همچنان تازه و شعله‌ور بماند تا امریکا بتواند این جغرافیای ویران را برای سیاست های سنجیده شده اش استفاده کند، حتی اینکه جو بایدن اظهار می‌دارد که ما برای در هم کوبیدن تروریست‌ها به افغانستان آمدیم، هم دروغی بیش نیست؛ زیرا واقعیت ها مبین آن است که در طول این چند سال امریکا نه تنها تروریست‌ها را سرکوب نکرده بلکه با سیاست های گنگ و مبهم با پرورش و پیشرفت آنان اهداف به مراتب گسترده تردراین نقطۀ آسیا را تعقیب کرده اند.

مزید بر آن بر اساس همین سیاست‌های از پیش سنجیده شده امریکا بیست سال در ترکیب طبقاتی و اجتماعی افغانستان تغییرات بزرگی را وارد کرده اند. امریکا یک قشر مرفه، فاسد و وابسته به معاشات دالری را بوجود آورده و سیستم سیاسی را در افغانستان بدست آنها سپرده و آنها با جان ودل بخاطر منافع امریکا و تامین موجودیت خود کار میکنند؛ اقتصاد افغانستان سخت وابسته به امریکا است که حساب بود و نبودش هم در اختیار آمریکا است. کنترول، اداره و اقتصاد نیروهای نظامی و مسلح افغانستان به طور قطع وابسته به امریکایی ها است.

بر اساس این سه فاکتور مهم (نیروی سیاسی حاکم، نظام و اقتصاد افغانستان) ماندن و رفتن چند سرباز امریکایی از افغانستان هیچ تهدیدی را متوجه منافع امریکا نمی کند، زیرا پایگاه های استخباراتی امریکا هنوز پا بر جا است. در ضمن فیگور هایی از رهبری طالبان از صحبت از تضمین امنیت عساکر امریکایی می‌کنند. چه بسا که خبرها حاکی از موجودیت سربازان قراردادی تازه نفس امریکایی در قرارگاه های جدید است و با کش و قوس هایی مذاکرات "صلح" هم با ناز و ادا های طالبی، به بعد موکول شده است.

در این گیرودار سیاسی سرگشته تر از همه توده های محروم و فرودست اند که با اضطراب به جذر و مد های به اصطلاح مذاکرات صلح که از دوسال به این سو بین نمایندگان قطرنشین طالبان و امریکا در این اواخر در روسیه و ترکیه جریان دارد، می بینند. در هیچ یک از مراحل این مذاکرات در وضعیت جنگ و کاهش حملات و جنایات تغییری نیامده بلکه برعکس جنگ تشدید شده است. مردم هر روز شاهد قتل های هدف‌مند، سر بریدن‌ها، به کار گیری از ماین‌های مقناطیسی و تیرباران و شکنجه هستند.

واقعیت دردناک این است که شرایط جهان یک قطبی دست امریکا را در اشغال و بازی با افغانستان چنان باز نگهداشته که مدت ها است اوضاع داخلی افغانستان را چنان زیر و رو می‌کند که نه تنها جهانیان بلکه خود افغان ها نیز برای فهم آنچه در عمق و ماهیت وضعی که در کشور جریان دارد دچار مشکل و نوعی سردرگمی کرده است، آنچه را که در روی کاغذ بنام موافقتنامۀ صلح با طالبان فربه به بازی گرفته اند در زندگی واقعی مردم افغانستان کوچک ترین تغییری نمیاورد.

با بررسی بازیگران صحنه به این نتیجه می رسیم که امریکا شاید این فیگور های طالبی را به عنوان یک طرف معادله جنگ در افغانستان جا زده زیرا واقعیت ها هر روز نشان میدهند که تصمیم گیری های این فیگور ها ربطی به واقعیت روی صحنه ندارد. واقعیت این است بین طالب سرباز و طالب صلح آور یک دنیا فاصله وجود دارد. طالب سرباز فقط در جنگ هویت پیدا میکند در شکنجه و قصاص، این موجودات در صلح دیگر ارزش ندارند.

خلاصه کلام امریکا در افغانستان نه برای رهایی زنان و تحقق دموکراسی آمده است و نه هم برای بازسازی، بلکه برای ایجاد پایگاه های نظامی درازمدت آمده و گرد بادی را که توده های ستمکش افغانستان در پوشش این سیاست تجربه میکنند فقط برای منفعت امریکا و سیاست های در قبال کشور های منطقه و آسیای میانه می‌باشد.

کبری سلطانی

  پربازدید ترین