کی بود، کی بود؟ من نبودم!
سیاستمداران و دولتمردان، امریکا را عامل شکستها نشان میدهند تا ضعفها و خیانتهای خود را بپوشانند؛ در حالیکه آنها بازیگر میدان بودند و باید ناکامیها را به گردن بگیرند و پاسخ بدهند.
صاحبنظران، برای افغانستانِ پس از خروج نیروهای خارجی، دو سناریو را برجسته میکنند؛ نخست آنکه طالبان با حمایت پاکستان، حکومت کنونی را سقوط دهد و امارت اسلامی را حاکم نماید. دوّم آنکه مانند دهة هفتاد باردیگر جنگهای تنظیمی، قومی و سمتی شعلهور گردد، کشور به بخشهای مختلف تحت حاکمیت گروههای سیاسی، نظامی تقسیم و در دالان تاریکِ بیسرانجام گم شود. و این همان نقطهای است که افغانستان 20 سال پیش در آن قرار داشت.
ایالات متحده امریکا و جامعة جهانی بیست سال پیش آمدند تا افغانستان را از حکومت سیاه طالبان و جنگهای قدرتطلبانة گروههای جهادی نجات دهند و این کشور را در رسیدن به صلح، امنیت، آزادی، توسعه و رفاه کمک کنند. اکنون که جامعه جهانی افغانستان را ترک میکند، این کشور در نقطة نخستین خود باز میگردد؛ انگار حضور سیاسی و نظامی و میلیاردها دالر هزینة جامعه جهانی ضرب صفر شده است.
حالا مهمترین پرسش این است که چه عواملی حضور و حمایتهای نظامی، سیاسی و اقتصادی جامعه جهانی را با ناکامی رو به رو کرده است؟ چرا افغانستان با کمک جامعه جهانی بر جنگ، فقر و عقبماندگی پیروز نشد؟ عامل این ناکامیها جامعه جهانی و خصوصاً ایالات متحده امریکاست یا دولتمردان افغانستان؟
بسیاری از سیاستمداران و حکومتگران کشور، انگشت خود را به سوی ایالات متحده امریکا به عنوان عامل شکستهای این 20 سال دراز میکنند. میگویند ایالات متحده در افغانستان بازی سیاسی کرد؛ روزی بر گروههای تروریستی و پاکستان فشار آورد و روزی هم به آنها امتیاز داد. آمریکا از همان آغاز برنامهای برای پایان جنگ، آوردن امنیت و توسعه و رفاه نداشت؛ بلکه منافع خاص سیاسی، امنیتی و اقتصادی خود را تعقیب میکرد.
تردید نمیتوان کرد که سیاستهای دو پهلوی ایالات متحده امریکا یک عامل عمده در ناکامیهای بیست سالة افغانستان میباشد؛ امّا من در این نوشتة کوتاه توجّه شما را به عامل دیگری معطوف میکنم؛ عاملی که دولتمردان و سیاستمداران کشور سعی میکنند آن را پنهان نگه دارند و همة کاسه و کوزهها را تنها بر سر امریکاییها بشکنند. آن عامل ضعفها و کوتاهیهای دولتمردان و بازیگران داخلی سیاست در این 20 سال میباشد.
مردم جهان سوّم شهامت پذیرش ضعفها و تنبلیهای خود و شجاعت اصلاح آنها را ندارند و با فرافکنی، خارجیها را عامل شکست معرفی میکنند؛ چنانکه حکومتهای استبدادی، خود را در برابر مردم مسؤل نمیدانند و ناکارامدیهای خود را به گردن کشورهای دیگر میاندازند.
واقعیت این است که روی آوردن گسترده کشورهای غربی و جامعه جهانی به کشوری کم اهمیت، فقیر و منزوی مثل افغانستان یک فرصت طلایی بود؛ دقیقاً یک فرصت بینظیر. قبول که جامعه جهانی به دنبال اهداف و منافع خود بود؛ بلی؛ چگونه میتوانست غیراز این باشد؟
مسأله مهم این بود که منافع جامعه جهانی با منافع افغانستان در یک نقطه تلاقی کرده و با هم گره خورده بود. دولتمردان کشور باید این نقطة مشترک را مییافتند و از آن به سود کشور خود استفاده میکردند. مثلاً آنزمان جامعه جهانی، پاکستان را کانون گروههای تروریستی و القاعده معرفی کرده بود، افغانستان میتوانست با استفاده از آن، خود را از شرّ دخالتهای دایمی پاکستان خلاص کند؛ کمکهای مالی به افغانستان سرازیر شده بود، این کمکها میتوانست در ساخت زیربناهای کشور مانند شبکههای آبرسانی، صنعت برق، فعالسازی معادن، سدسازی، جادهسازی، راهآهن و ... هزینه شود. دموکراسی، آزادیهای اجتماعی، وحدت ملّی و پروسة دولت، ملّتسازی را نهادینه کند؛ در حالیکه میلیاردها دالر کمکهای جامعه جهانی در بانکهای خارج سرمایهگذاری شد و یا در کشورهای مانند امارات، ترکیه و ... تبدیل به خانه، ویلا، باغ و ... گردید.
رویکرد جامعه جهانی در افغانستان یک فرصت زودگذر بود؛ نمیتوانست دایمی باشد. دولتمردان افغانستان، میبایست بر منافع مشترک با جامعه جهانی متمرکز شده در درون منافع آنها، منافع کشور را پیش میبردند.
به هر صورت عدم درک درست از فرصت حضور جامعه جهانی، نداشتن طرح و برنامه، اختلافات داخلی، فساد گسترده، سودجوییهای شخصی، ضعف مدیریت، نزاعهای سیاسی نابخردانه، توقّعات بیجا از جامعه جهانی و ... روی دیگر سکّة شکست جامعه جهانی در افغانستان میباشد.
پس شکست جامعه جهانی در افغانستان سکة دو روی است؛ بدون تردید یکطرف آن متوجّه دولتمردانی چون کرزی، اشرف غنی، عبدالله، فهیم، دوستم، خلیلی، سیّاف، مجدّدی، محقق، قانونی و ... میشود. فرافکنی و سرپوشگذاشتن بر ضعفها و ناکارامدیهای خود، مانع اصلاح سیاستهای غلط میشود و باعث تداوم ناکامیها خواهد شد.
سیاستمداران و دولتمردان دوره بیست ساله، امریکا را عامل شکستها نشان میدهند تا ضعفها و خیانتهای خود را بپوشانند؛ در حالیکه آنها بازیگر میدان بودند و باید ناکامیها را به گردن بگیرند و پاسخ بدهند. سیاستبازان کشور برای تبرئه خود حالا بازی کی بود، کی بود؟ من نبودم را راه انداختهاند.
سید اسحاق شجاعی